مرتضی ابراهیمی
چکیده
تلاش مستمر متفکران علوم انسانی برای ایجاد تعادل میان معتقدات بشر درباره جهان و زندگی از یک سو و جهانبینی از سوی دیگر، نشان میدهد که فاصلهای جدی میان اعتقادات و جهانبینی آنها وجود دارد. هر اندیشهای هر اندازه متافیزیکی (مجرد)، هر تجربهای در هر رتبه از شهود، هر منظر و اعتقادی هر قدر درونرشتهای و فراتاریخی باشد، ناگزیر ...
بیشتر
تلاش مستمر متفکران علوم انسانی برای ایجاد تعادل میان معتقدات بشر درباره جهان و زندگی از یک سو و جهانبینی از سوی دیگر، نشان میدهد که فاصلهای جدی میان اعتقادات و جهانبینی آنها وجود دارد. هر اندیشهای هر اندازه متافیزیکی (مجرد)، هر تجربهای در هر رتبه از شهود، هر منظر و اعتقادی هر قدر درونرشتهای و فراتاریخی باشد، ناگزیر متأثر از شرایط محیطیست. یکی از اساسیترین معضلات علوم انسانی فقدان پارادایم است، که مطالعات میانرشتهای میتواند بخشی از این خلأ را جبران کند. ضرورت مطالعات بینرشتهای و ترکیب و انسجام رشتههای تخصصی در مطالعه یک مسئله واحد یا مسائل متعدد قبل از هر چیز نیازمند تفکر باز و منسجم تحلیلی و همکاری در عمل و اندیشه نخبگان است. روش میانرشتهای معرفتیست که در قلمرو علم و رشته خاصی نمیگنجد و در مرز محدودی متوقف نمیشود. اندیشمندان علوم انسانی میتوانند گامهایی اساسی با تکیه بر نبوغ عقلانی (فلسفی)، توانایی علمی، سابقه درخشان تاریخی و تحول بردارند. زیرا هیچ یک از فعالیتهای اجتماعی بشر تکبعدی نیست و تعامل میان رشتههای گوناگون علوم انسانی باعث میشود که اندیشمندان در قلمرو علوم بیشتر، موضوعات جدیدی را تعقیب کنند. بنابراین خطاپذیری دانش بشر، ماهیت مکملسازی، چندتباری بودن دانش و تعهد اخلاقی، ضرورت رویکرد جدی به مطالعات میانرشتهای را در علوم انسانی ایجاب میکند.