میان رشتهای
مرتضی بحرانی
چکیده
رویکرد میانرشتهای، رویکرد پساتوسعه به دانش است؛ رویکردی که آرمانـهنجار مسئولیت را پیش مینهد: «میانِ» سوژه و ابژه، خود و دیگری، و گذشته و آینده چیزی لازم است تا خدشههای نظام غایی امنیت را جبران کند. بدون این غایت میانی، همۀ ارزشهای نو در معرض خدشه و انحراف هستند. اما این مسئولیت نیز با محدودیت روبهرو است؛ بهگونهای ...
بیشتر
رویکرد میانرشتهای، رویکرد پساتوسعه به دانش است؛ رویکردی که آرمانـهنجار مسئولیت را پیش مینهد: «میانِ» سوژه و ابژه، خود و دیگری، و گذشته و آینده چیزی لازم است تا خدشههای نظام غایی امنیت را جبران کند. بدون این غایت میانی، همۀ ارزشهای نو در معرض خدشه و انحراف هستند. اما این مسئولیت نیز با محدودیت روبهرو است؛ بهگونهای که چهبسا میانرشتگی نیز ناقض غایت خود شود. خوانش پدیدارشناختی، این محدودیت را جبران میکند. تحقق آن جبران و رفع این محدودیت، در گرو مسئولیت برای کاستن استعداد وقوع شرارت در موقعیت است: درست آنگاه که کمتر دست به خشونت میزنیم، کمتر به تبعیض وقع مینهیم، و کمتر به بهرهکشی، تخریب، تجاهل، و بیعملی روی میآوریم، زمینۀ مسئولیت را خلق کردهایم. برای ما که در فرایند پیشرفت هستیم، میانرشتهکاری بهمثابه کنش برآمده از همکاری رشتهها، در راستای تحقق مسئولیتی که با خود امنیت و ایمنی را نیز محقق میکند، امری خطیر و کاری بسیار دشوار است؛ تنها با پرمایگی دانشی و اخلاقی است که میتوان در نظر و عمل، میانرشتهشناس و میانرشتهکار شد. میانرشتگی از خود ما آغاز میشود و تحقق خود، بدون ادراک خردورزی و بدون تلاش سنجشگری ناممکن است. مساهمت من در این مطالعه میانرشتهای در حد همین افزوده است که میتوان با رهیافتی متفاوت از رهیافت اثباتگرایانه به تبیین افقی از میانرشتهای پرداخت که انتقادهای گذشته، دیگر سر راست نکنند و زمینههای تبانی میانرشتگی برای مباشرت در شرارت را منتفی کند.
مرتضی بحرانی
چکیده
به نظر میرسد تمرکز و تاکید بر رشته و میانرشته در حوزه علوم و معارف، با تقسیمبندی علوم و روابط اجتماعی و فرهنگی دانش پیوند داشته باشد. تاریخ طبقهبندی علوم حکایت از آن دارد که معیار تقسیمبندی یا هستیشناختی و اخلاقی بوده است یا روششناختی و معرفتشناختی. مبنای وجودشناختی بر پایه این امر شکل گرفته است که وجود دارای سلسلهمراتب ...
بیشتر
به نظر میرسد تمرکز و تاکید بر رشته و میانرشته در حوزه علوم و معارف، با تقسیمبندی علوم و روابط اجتماعی و فرهنگی دانش پیوند داشته باشد. تاریخ طبقهبندی علوم حکایت از آن دارد که معیار تقسیمبندی یا هستیشناختی و اخلاقی بوده است یا روششناختی و معرفتشناختی. مبنای وجودشناختی بر پایه این امر شکل گرفته است که وجود دارای سلسلهمراتب است؛ مبنای اخلاقی نیز به میزان اثربخشی وفایده علوم در رفع احتیاجات زندگی عملی فردی یا اجتماعی مربوط است. در مقابل، مبنای روششناختی بر این واقعیت مبتنی است که روشهای کشف حقیقت و اثبات دیدگاه درست، بسیار متنوعند. بنابراین، روش کسب معرفت دربرخی از علوم از بقیه متفاوت و کاملتر تلقی شده است. بر همین قیاس، هر شاخه و رشته از علم بر مبنای معرفتشناختی، بر نظام حقیقت تاکید داشته است. اینکه کدام معیار، معیار اصلی طبقهبندی علوم باشد، گرایش دارندگان علوم به سمت رشته یا میانرشته را نیز تعیین میکند. حسب این تمایز، «میانرشتهای»، در وهله اول، با عطف توجه به معیار هستیشناختی و اخلاقی، مطرح شده است و در مقابل، «رشته» با عطف توجه به معیار روششناختی و معرفتشناختی به دست آمده است. در دوران مدرن، به دلیل غلبه تقسیمبندی ناشی از معیارهای روش و صدق، «رشته» مبنای آموزش و پژوهش قرار گرفت، اما به دلیل خدشه در این معیار، بار دیگر به معیارهای هستیشناختی و اخلاقی توجه شده و میانرشتهای در کانون توجه قرار گرفت. سیالیت معیار «روش» در مقام مقسّم علوم، مرزبندیهای موجود را دچار چالش کرده است و توجه به فایدهمندی علوم از جنبه حلالمسائلی، افق همکاریهای میانرشتهای را نوید داده است. از این نظر، این مطالعه به بررسی این نسبتسنجی میپردازد.
مرتضی بحرانی
چکیده
در باب ترجمه، از زاویههای مختلفی بحث شده است. عموماً بر این نکته اجماع وجود دارد که ترجمه، پدیدهای میانفرهنگی است؛ بدین معنا که مترجم در کار خود با بیش از یک فرهنگ سروکار داشته و دارد. در این مقاله، از زاویهای دیگر، استدلال میشود که عمل ترجمه، علاوه بر میانفرهنگی بودن، از آغاز یک عمل میانرشتهای بوده است. بدین معنا که مترجمان ...
بیشتر
در باب ترجمه، از زاویههای مختلفی بحث شده است. عموماً بر این نکته اجماع وجود دارد که ترجمه، پدیدهای میانفرهنگی است؛ بدین معنا که مترجم در کار خود با بیش از یک فرهنگ سروکار داشته و دارد. در این مقاله، از زاویهای دیگر، استدلال میشود که عمل ترجمه، علاوه بر میانفرهنگی بودن، از آغاز یک عمل میانرشتهای بوده است. بدین معنا که مترجمان برخلاف دانشمندان که به کسب یک رشته علمی خاص اکتفا نمیکردند بلکه جویای همه معارف بودند، و نیز برخلاف متخصصان رشتهای کنونی، موضوع کار خود را به گونهای مییافتهاند که نه به همه معارف نیازی داشتهاند و نه میتوانستهاند با تخصص در یک رشته علمی به کار خود ادامه دهند، بلکه ناگزیر علاوه بر دانش زبان به دانشی که با موضوع ترجمه ارتباط برقرار میکرد نیز نیازمند بودهاند. این مسئله، یعنی نیازمندی شناخت موضوع مورد ترجمه، از آغاز ترجمه را به معرفتی میانرشتهای تبدیل کرده است. استلزام دیگر این ادعا این است که میانرشتهای، تماماً مفهومی مدرن و امروزی نیست؛ بلکه از آغاز مصادیقی برای آن وجود داشته است که عمل ترجمه نمونه بارز آن است و این ویژگی خود را هنوز نیز از دست نداده است. امروزه نه تنها ترجمه، بلکه مطالعات ترجمه نیز، معرفتی میانرشتهای تلقی میشود. بررسی و تدقیق در تجربه میانرشتگی ترجمه به ویژه برای مللی که امروزه، به ضرورت، به میانرشتگی در حوزههای مختلف روی آوردهاند میتواند میتواند پیامدهایی مفیدی را جهت فهم درستتر میانرشتگی به دست دهد.