جامعهشناسی
عباس گرگی؛ علی اصغر مقدس؛ جواد گرگی
چکیده
هدف این مقاله مطالعۀ آثار ترنر دربارۀ جامعهشناسی بدن و نسبت آن با حقوق بشر است. اگرچه مطالعه شهروندی در جامعهشناسی معاصر رشد قابلتوجهی داشته است، اما از ماهیت حقوق در این رشته بهطور گسترده غفلت شده است. تنها در دهه 1990 آثار برایان ترنر، سبب توسعه جامعهشناسی نوین حقوق بشر شد. این مقاله از این مدعا که حقوق بشر موضوعی مشروع و قابلقبول ...
بیشتر
هدف این مقاله مطالعۀ آثار ترنر دربارۀ جامعهشناسی بدن و نسبت آن با حقوق بشر است. اگرچه مطالعه شهروندی در جامعهشناسی معاصر رشد قابلتوجهی داشته است، اما از ماهیت حقوق در این رشته بهطور گسترده غفلت شده است. تنها در دهه 1990 آثار برایان ترنر، سبب توسعه جامعهشناسی نوین حقوق بشر شد. این مقاله از این مدعا که حقوق بشر موضوعی مشروع و قابلقبول برای پژوهش جامعهشناسان است، دفاع میکند. روش گردآوری دادهها در این مقاله، اسنادی است. مطالعات جامعهشناختی ترنر در حوزههای پزشکی، بدن، حقوق بشر و دین را میتوان نمونهای از مطالعات چندرشتهای و میانرشتهای در قلمرو علوم انسانی دانست. ترنر، در آثار خود تلاش کرده است با بهرهگیری از مفاهیم و یافتههای جامعهشناسی بدن، سیاست، و انسانشناسی فلسفی، مانند جسمانیت و آسیبپذیری، مبنایی ماتریالیستی برای دفاع از دعاوی عام حقوق بشر بیابد. او جامعهشناسی بدن را پایهای برای دفاع از مفاهیم جهانشمول حقوق بشر، و گفتمانی جایگزین برای سنت حقوق طبیعی میداند. بهزعم وی، حقوق بشر بهعنوان نهادی فراتر از شهروندی، جایگزین مناسبی برای شهروندی و چالشهای مرتبط با آن است. رویهمرفته، براساس استدلال این مقاله، جامعهشناسی حقوق بشر، اهمیت فراوانی دارد، زیرا مفهوم شهروندی که خود بر عضویت در یک دولتـملت مبتنی است، دارای محدودیتهای آشکاری است؛ بنابراین،حقوق بشر بهعنوان یک مفهوم جامعهشناختی، مکمل مهمی برای اندیشه موجود شهروندی است.
مجید موحد مجد؛ عباس گرگی
چکیده
در علوم ایمنی، حادثه رویدادی ناخواسته و غیر برنامهریزی شدهاست که بهصورت یک یا چند واقعه متوالی بهواسطه اعمال ناایمن شرایط ناایمن یا هر دو به وجود میآید. بهرغم رشد فزاینده علوم ایمنی در دهههای اخیر، مفهوم حادثه همچنان بهعنوان پدیدهای غیراجتماعی، خنثی و فاقد معنا تعریف میگردد که بهطور ناخواسته و غیر برنامهریزی ...
بیشتر
در علوم ایمنی، حادثه رویدادی ناخواسته و غیر برنامهریزی شدهاست که بهصورت یک یا چند واقعه متوالی بهواسطه اعمال ناایمن شرایط ناایمن یا هر دو به وجود میآید. بهرغم رشد فزاینده علوم ایمنی در دهههای اخیر، مفهوم حادثه همچنان بهعنوان پدیدهای غیراجتماعی، خنثی و فاقد معنا تعریف میگردد که بهطور ناخواسته و غیر برنامهریزی شده توسط کارگران یا ماشینآلات به وجود میآیند. بخش قابلتوجهی از تحقیقات انجام شده دراین زمینه، به پیروی از سنت همهگیرشناسی و روانشناسی رفتارگرا با تقلیل مسئله ایمنی و بهداشت کار به موضوعی صرفاً فنی و تخصصی بر نقش عوامل فردی خطر و خطای انسانی در وقوع حوادث تأکید میکنند. بیتوجهی این مطالعات به بسترهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی وسازمانی در تحلیل حوادث و عدم بهرهگیری از یافتههای میانرشتهای باعث گردیده تا گزارشهای مذکور صرفاً به ارایه فهرستی از عوامل خطر و توزیع آماری حوادث برحسب متغیرهای کمی و جمعیتشناختی اکتفا نموده و در نتیجه نسبت به فرایند ساخت اجتماعی حوادث و ماهیت پرابلماتیک مفهوم حادثه اجتناب نمایند. از این رو، پژوهش حاضر درصدد است تا با استفاده از ظرفیت دیگر رشتههای علمی، نظیر جامعهشناسی انتقادی و اقتصاد سیاسی محدویتهای علوم ایمنی و رویکردهای متعارف فنی و تخصصی آن را در تبیین یکجانبه و تکبعدی حوادث ناشی از کار نشان دهد. بهمنظور دستیابی به این هدف، در پژوهش حاضر، از روششناسی کیفی بهعنوان روششناسی غالب و از روش مردمنگاری انتقادی جهت انجام عملیات تحقیق و متعاقباً از روش تحلیل موضوعی جهت تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شده است. یافتههای بهدست آمده در این پژوهش شامل هفت مقولۀ عمده است که در قالب چرخه ساخت اجتماعی حوادث نشان داده شده است. درمجموع، نتایج این تحقیق نشان میدهد که حوادث ناشی از کار، بیش از آنکه به دلیل بیاحتیاطی و ویژگیهای فردی و روانشناختی کارگران باشد، از شرایط حاکم بر سازمان کار، روابط نابرابر قدرت و تجارب کارگران از محیط کار ناشی میشود.