حسین جمالی؛ وحید ذوالفقاری
چکیده
برزیل کنونی (در نخستین سالهای دهه دوم قرن بیستویکم)، بهعنوان دهمین اقتصاد برتر جهان و دومین کشور جذبکنندة سرمایه خارجی و نیز بهعنوان یکی از اعضای نسل سوم کشورهای تازهصنعتیشده (NICs)، در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفته است. یکی از مسائل اساسی برزیل، نسبت بین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی، طی دهههای گذشته است. این نسبت، بهویژه، ...
بیشتر
برزیل کنونی (در نخستین سالهای دهه دوم قرن بیستویکم)، بهعنوان دهمین اقتصاد برتر جهان و دومین کشور جذبکنندة سرمایه خارجی و نیز بهعنوان یکی از اعضای نسل سوم کشورهای تازهصنعتیشده (NICs)، در مسیر توسعه و پیشرفت قرار گرفته است. یکی از مسائل اساسی برزیل، نسبت بین توسعه اقتصادی و توسعه سیاسی، طی دهههای گذشته است. این نسبت، بهویژه، از دهه 1960 که نظامیان، قدرت سیاسی را با کودتا بهدست گرفته و برای مدت محدودی، رشد اقتصادی را با عنوان «معجزه برزیلی» بهوجود آوردند، اهمیت زیادی پیدا میکند. روند توسعة پرفرازونشیب برزیل، در جریان بحران بدهیها در اواخر دهه 1970 و شکلگیری حکومت انتخابی و دموکراتیک در نیمه دهه 1980، بههمراه رشد و توسعه نسبتاً پایدار در دو دهه 1990 و 2000، نسبت بین دو عرصه توسعه سیاسی و اقتصادی را در این کشور دوچندان و قابلتأمل میکند. هدف اصلی این مقاله، بررسی تحلیلی و تاریخی این روندها و نسبتسنجیها است. ایده اصلی مقاله این است که روند رشد و توسعه اقتصادی برزیل، بدون بهبود و پیشرفت نسبی توسعه سیاسی، بهشدت شکننده، ناپایدار و نامتوازن بوده و با برقراری توازن نسبی توسعهای بین حوزه اقتصاد و عرصه سیاست، شاهد رشد و ثبات نسبتاً پایدار و مداوم هر دو قلمرو خواهیم بود.