فلسفه
مرتضی مردیها
چکیده
فلسفه علوم اجتماعی، همچون فلسفه علوم طبیعی، با پرسش از معنای علم و مفاد و معیار تبیین و توضیح علمی آغاز میشود. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که «تولید علمی، در حوزه علوم اجتماعی، دقیقاً در پی چیست؟ به تعبیر دیگر، در یک توضیح و تبیین علمی در پی معلوم کردن چه مجهولی هستیم؟» بهطور معمول، دستکم سه پاسخ به این پرسش داده میشود: ...
بیشتر
فلسفه علوم اجتماعی، همچون فلسفه علوم طبیعی، با پرسش از معنای علم و مفاد و معیار تبیین و توضیح علمی آغاز میشود. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که «تولید علمی، در حوزه علوم اجتماعی، دقیقاً در پی چیست؟ به تعبیر دیگر، در یک توضیح و تبیین علمی در پی معلوم کردن چه مجهولی هستیم؟» بهطور معمول، دستکم سه پاسخ به این پرسش داده میشود: علت، دلیل، و معنا. در این مقاله ضمن توصیف، تحلیل، و نقد هریک از این پاسخها، که مکتبی در فلسفه و روششناسی علم محسوب میشوند، سعی میکنم نشان دهم که هیچیک از این موارد، نمیتواند به داعیه غلبه مطلق در امر تبیین وفا کند، که البته این امر بهمعنای برابری ارزش آنها نیست. فرضیهݘ مقاله حاضر این است که توضیح علّی، توضیح دلیلی، و توضیح معنایی، هم از منظر تحلیل نظری و هم در روال غالب عالمان علوم اجتماعی، بهترتیب، دارای بیشترین اهمیت و کارآمدی در امر تبیین علمی هستند.
میان رشتهای
مهدی سپهری
چکیده
نینیان اسمارت، دینشناسِ برجسته معاصر، با فاصله گرفتن از دینشناسی سنتی که در قالب علم کلام سابقه داشته است، پژوهش خود درباره دین را پژوهشی تاریخی، تطبیقی (میانفرهنگی)، میانرشتهای و نیز پدیدارشناختی و همدلانه دانسته و آن را در قالب الگویی تحلیلی ارائه میدهد. الگوی وی ابعاد هفتگانه «آیینی و مناسکی»، «تجربی و احساسی»، ...
بیشتر
نینیان اسمارت، دینشناسِ برجسته معاصر، با فاصله گرفتن از دینشناسی سنتی که در قالب علم کلام سابقه داشته است، پژوهش خود درباره دین را پژوهشی تاریخی، تطبیقی (میانفرهنگی)، میانرشتهای و نیز پدیدارشناختی و همدلانه دانسته و آن را در قالب الگویی تحلیلی ارائه میدهد. الگوی وی ابعاد هفتگانه «آیینی و مناسکی»، «تجربی و احساسی»، «اسطورهای»، «اعتقادی و فلسفی»، «اخلاقی و حقوقی»، «اجتماعی و نهادی» و نیز «مادی» را برای دین مطرح میکند که البته این ابعاد با هم مرتبط هستند. از سوی دیگر، دینشناسی عرفانی در مقایسه با نگاه اسمارت، با الگویی تکاملیافته در نگاه سید حیدر آملی، گونهای از شیوه «أنفسی و حضوری» را ارائه میدهد که در عین فاصلهگیری پدیدارشناختی در راستای دوری از تعصبها و قالبهای پیشساخته ذهنی، توانایی همدلیِ ذاتگرایانه و حقیقتجویانه فراوانی در دینشناسی دارد. این «همدلی»، در پدیدارشناسیِ غیرعرفانیِ مدرن، از حد یک همدلیِ ذهنی و درنهایت، احساسی فراتر نمیرود. اگرچه الگوی دینشناسیِ اسمارت با ابعاد متکثر و جامعی که برای دین معرفی میکند، فضای گستردهای برای تحلیل جهانبینیها و ادیان، پیش روی مینهد، اما به اندازه الگویِ وحدتگرای عرفانی، در تحلیل ابعاد طولی و تو در توی دین توانایی ندارد. الگوی «شریعت _ طریقت _ حقیقت» در دینشناسی عرفانی با ساختارِ سهگانهاش در عین ارائه رابطهای مرتبهای و طولی بین ابعاد دین، متضمن استعاره «راه» است که اهمیتی نمادین در تحلیل سنتهای دینی بهعنوان ظهوراتِ حقایق فراتاریخی و فرازمانی در مسیری تاریخی و زمانی دارد.