میان رشتهای
حسین شجاعی؛ عباس مصلائی پور؛ سجاد اسدبیگی
چکیده
متن الهی قرآن کریم و رابطه مستقیم آن با عقاید مسلمانان از جمله عناصر مؤثری محسوب میشوند که باعث پدید آمدن نوعی انحصارگرایی صنفی در زمینه انجام تحقیقات قرآنی توسط عالمان دین در سنت قرآنپژوهی مسلمانان شده است. همین مسئله باعث نوعی کنترل در مواجهه با قرآن شده بود و بههمین دلیل نتایج بهدستآمده در این نوع تحقیقات نیز عمدتاً منطبق ...
بیشتر
متن الهی قرآن کریم و رابطه مستقیم آن با عقاید مسلمانان از جمله عناصر مؤثری محسوب میشوند که باعث پدید آمدن نوعی انحصارگرایی صنفی در زمینه انجام تحقیقات قرآنی توسط عالمان دین در سنت قرآنپژوهی مسلمانان شده است. همین مسئله باعث نوعی کنترل در مواجهه با قرآن شده بود و بههمین دلیل نتایج بهدستآمده در این نوع تحقیقات نیز عمدتاً منطبق با مبانی و جهانبینی اسلامی بود، زیرا محقق قرآنپژوه از شناخت کامل و کافی در زمینه اسلام، کلام اسلامی و همچنین قرآن برخوردار بود. لکن با تغییر و تحولاتی که امروزه در حوزه توسعه علوم، پژوهش، گرایش به مطالعات میانرشتهای و همچنین دوری از انحصارگرایی علمی پدید آمده است، پژوهشگران مختلفی به تحقیق در حوزه قرآن اقدام میکنند. در این میان با توجه به گریزناپذیر بودن این فضا ازیکسو و همچنین حساسیت پژوهش در قرآن و لزوم جلوگیری از آثار سوء و اشتباهاتی که امکان پیشآمد آنها وجود دارد، تدوین الزامات کلامی پژوهشهای قرآنی در حوزههای مختلف پژوهشی و تحقیقی ضروری بهنظر میرسد. مقاله پیشرو با تمرکز بر الزامات کلامی پژوهش میانرشتهای در زمینه قرآن کریم و استفاده از روش کتابخانهای، بهدنبال معرفی عناصر قابلتأمل و الزامات این گونه پژوهشی در سه سطح معرفتشناسی، اصطلاحشناسی و روششناسی میباشد تا با ایجاد خط سیر تحقیق صحیح، نگرانیهای مربوط به نتایج بهدستآمده از این نوع تحقیقات را کاهش دهد.
مرتضی بحرانی
چکیده
به نظر میرسد تمرکز و تاکید بر رشته و میانرشته در حوزه علوم و معارف، با تقسیمبندی علوم و روابط اجتماعی و فرهنگی دانش پیوند داشته باشد. تاریخ طبقهبندی علوم حکایت از آن دارد که معیار تقسیمبندی یا هستیشناختی و اخلاقی بوده است یا روششناختی و معرفتشناختی. مبنای وجودشناختی بر پایه این امر شکل گرفته است که وجود دارای سلسلهمراتب ...
بیشتر
به نظر میرسد تمرکز و تاکید بر رشته و میانرشته در حوزه علوم و معارف، با تقسیمبندی علوم و روابط اجتماعی و فرهنگی دانش پیوند داشته باشد. تاریخ طبقهبندی علوم حکایت از آن دارد که معیار تقسیمبندی یا هستیشناختی و اخلاقی بوده است یا روششناختی و معرفتشناختی. مبنای وجودشناختی بر پایه این امر شکل گرفته است که وجود دارای سلسلهمراتب است؛ مبنای اخلاقی نیز به میزان اثربخشی وفایده علوم در رفع احتیاجات زندگی عملی فردی یا اجتماعی مربوط است. در مقابل، مبنای روششناختی بر این واقعیت مبتنی است که روشهای کشف حقیقت و اثبات دیدگاه درست، بسیار متنوعند. بنابراین، روش کسب معرفت دربرخی از علوم از بقیه متفاوت و کاملتر تلقی شده است. بر همین قیاس، هر شاخه و رشته از علم بر مبنای معرفتشناختی، بر نظام حقیقت تاکید داشته است. اینکه کدام معیار، معیار اصلی طبقهبندی علوم باشد، گرایش دارندگان علوم به سمت رشته یا میانرشته را نیز تعیین میکند. حسب این تمایز، «میانرشتهای»، در وهله اول، با عطف توجه به معیار هستیشناختی و اخلاقی، مطرح شده است و در مقابل، «رشته» با عطف توجه به معیار روششناختی و معرفتشناختی به دست آمده است. در دوران مدرن، به دلیل غلبه تقسیمبندی ناشی از معیارهای روش و صدق، «رشته» مبنای آموزش و پژوهش قرار گرفت، اما به دلیل خدشه در این معیار، بار دیگر به معیارهای هستیشناختی و اخلاقی توجه شده و میانرشتهای در کانون توجه قرار گرفت. سیالیت معیار «روش» در مقام مقسّم علوم، مرزبندیهای موجود را دچار چالش کرده است و توجه به فایدهمندی علوم از جنبه حلالمسائلی، افق همکاریهای میانرشتهای را نوید داده است. از این نظر، این مطالعه به بررسی این نسبتسنجی میپردازد.
مهدی فاتحراد؛ محمد رضا جلیلوند؛ منیره محمد زاده
چکیده
در حالی که ادبیات پژوهشی عمدتاً به تبیین مبانی نظری مطالعات میانرشتهای پرداخته است، در مورد چرایی انجام پروژههای تحقیقاتی میانرشتهای توسط محققان، پژوهشهای تجربی بسیار اندکی صورت گرفته است. به منظور پر کردن این شکاف در حوزه مطالعات میانرشتهای، پژوهش حاضر تلاش دارد با تأکید بر روششناسی میانرشتهای (استفاده از تیم ...
بیشتر
در حالی که ادبیات پژوهشی عمدتاً به تبیین مبانی نظری مطالعات میانرشتهای پرداخته است، در مورد چرایی انجام پروژههای تحقیقاتی میانرشتهای توسط محققان، پژوهشهای تجربی بسیار اندکی صورت گرفته است. به منظور پر کردن این شکاف در حوزه مطالعات میانرشتهای، پژوهش حاضر تلاش دارد با تأکید بر روششناسی میانرشتهای (استفاده از تیم برای پیشبرد پژوهش) به شناسایی انگیزهها و چالشهای پیش روی محققان میانرشتهای برای شرکت در پروژههای تحقیقاتی میانرشتهای بپردازد. اهم اهدافی که این پژوهش دنبال مینماید عبارت است از: 1)شناسایی انگیزهها و چالشهای انجام مطالعات میانرشتهای با تأکید بر روششناسی میانرشتهای، و 2)تعیین میزان اهمیت و اولویت بندی عناصر فوق در رابطه با مطالعات میانرشتهای. پژوهش حاضرازنظرهدف «توسعهاى»، ازنظرطرحپژوهش «توصیفى»، و از نظر روشپژوهش «پیمایشی» بهحسابمىآید. در اینپژوهش با بهرهگیری از تیمی میانرشتهای، ابتدا با بررسی مبانی نظری و مطالعات انجام شده در حوزه مطالعات میانرشتهای، انگیزهها و چالشهای انجام این دسته از مطالعات شناسایی شد. در مرحله بعد، مصاحبهای ساختارمند با پنج نفر از محققان میانرشتهای به عمل آمد. برای بررسی کمی عناصر شناسایی شده از دیدگاه محققان رشتههای مختلف و نیز مطالعات قبلی، پرسشنامهای محقق ساخته طراحی و میان نمونهای متشکل از 64 نفر از محققان رشتههای مختلف که سابقه مشارکت در فعالیتهای میانرشتهای را داشتند، توزیع گردید. به علاوه، براىتجزیهوتحلیلآمارى دادهها نیزاز آزمونهای روایی و پایایی، آزمون میانگین یک جامعه (t تک نمونهای)، آزمون فریدمن، و آزمون تحلیل واریانس تک عاملی بااستفاده از نرم افزارهای آماری اسپیاساس و لیسرل بهره گرفته شد. نتایج نشان داد که انگیزههای شناسایی شده به استثنای یادگیری عمومی و آزاد و ارضاء نیازهای روانشناختی و نیز چالشهای شناسایی شده، در انجام مطالعات میانرشتهای تأثیر قابل توجهی داشتهاند.
ناصرالدین علی تقویان
چکیده
در این جستار، مشکل عمدة اجرای طرحها و پژوهشهای میانرشتهای در این نکته دیده شده است که در این گونه طرحها در نهایت دو نوع الگوی روششناختی در برابر هم صفآرایی میکنند که همانا روششناسی کمیِ مورد استفاده در علوم طبیعی و روششناسی کیفیِ مورد استفاده در علوم انسانی و اجتماعی است. این مشکل، کار را به جایی رسانده است که گفتوگوی ...
بیشتر
در این جستار، مشکل عمدة اجرای طرحها و پژوهشهای میانرشتهای در این نکته دیده شده است که در این گونه طرحها در نهایت دو نوع الگوی روششناختی در برابر هم صفآرایی میکنند که همانا روششناسی کمیِ مورد استفاده در علوم طبیعی و روششناسی کیفیِ مورد استفاده در علوم انسانی و اجتماعی است. این مشکل، کار را به جایی رسانده است که گفتوگوی سودمند و سازنده میان متخصصان وابسته به هر یک از این دو الگو در یافتن زبانی مشترک برای رسیدن به چشماندازهایی درخور که راهگشای حل مسائل و مشکلات انسانی و اجتماعی باشد، به بنبست رسیده است. مسألة ترجمهپذیری نیز در سایة همین مشکل سر برمیآورد و ازاینرو توجه به زبان و معیارهای ارتباطیِ آن در کانون توجه قرار میگیرد. در این جستار نخست به بیان ریشههای چنین مشکلی پرداخته شده و ضمن برشمردن ویژگیها و نیز بنیانهای نظری هر دو الگو، بنبست ارتباط میان این دو الگو واکاوی و تحلیل میشود. سپس با بهرهگیری از نظریة کنش ارتباطی و کاربردشناسی جهانی و بر پایة معیارهای نظریة انتقادی، راه برونرفت از این بنبست، در کاربست روش «فهم انتقادی» دیده شده است. روشن است که الگوی روششناختی خود این جستار همانا روششناسی ارتباطیِ برآمده از آرا و اندیشههای هابرماس است.