جامعهشناسی
زینب شفیعی
چکیده
پاسخ به این پرسش که چرا یک نفر کارآفرین میشود و دیگران نه به هیچ عنوان ساده نیست. اکثر پژوهشگران این معما را پذیرفته و تعریف خاص خود را از مفهوم کارآفرینی ارائه دادهاند. ازاینرو، کارآفرینی واژۀ بسیار مناقشهبرانگیزی است که تجمیع نظریههای مربوط به این حوزه را مشکل کرده است. در میان نظریات گوناگون و گاه متناقض حوزۀ کارآفرینی، ...
بیشتر
پاسخ به این پرسش که چرا یک نفر کارآفرین میشود و دیگران نه به هیچ عنوان ساده نیست. اکثر پژوهشگران این معما را پذیرفته و تعریف خاص خود را از مفهوم کارآفرینی ارائه دادهاند. ازاینرو، کارآفرینی واژۀ بسیار مناقشهبرانگیزی است که تجمیع نظریههای مربوط به این حوزه را مشکل کرده است. در میان نظریات گوناگون و گاه متناقض حوزۀ کارآفرینی، سهم رشتههای علوم اجتماعی مانند جامعهشناسی و تاریخ اقتصادی قابلتوجه است. اما منظرهای این دو علم به مسئلۀ کارآفرینی متفاوت است. این تفاوتها دوگانۀ ادراکی کمتر از حد اجتماعی و بیشتر از حد اجتماعی را شکل داده که بسیاری معتقدند هر دو این ادراکات ناقص است. جامعهشناسی مبتنی بر فهمی است که عاملیتهای فردی را بیش از حد اجتماعی میبیند، اقتصاد از فهمی استفاده میکند که انسانها کمتر از حد اجتماعیاند. بنابراین، دوگانۀ ادراک کمتر از حد اجتماعی و ادراک بیشتر از حد اجتماعی مترادف است با مجادله بر سر توصیف کوران از فیلی که در تاریکی قرار گرفته، از زوایای مختلف آن را لمس کردند و هر کس دیدگاه خود را برای رد نظر دیگری ارائه میکند. بنابراین، تبیین این دوگانه و متعاقب آن مقایسۀ رویکرد جامعهشناسی و علم اقتصاد به مسئلۀ کارآفرینی هدف مقالۀ حاضر است. این مقاله، اساساً ماهیت نظری داشته و در مرکز این تأملات قرار دارد. نقطۀ عزیمت مقالۀ حاضر بهره بردن از پارادایم جامعهشناسی اقتصادی جدید برای فراتر رفتن از دوگانۀ ادراک کمتر از حد اجتماعیشده و ادراک بیشتر از حد اجتماعیشده و پرداختن به مسیری است که بین این دو قطب متضاد جریان دارد تا بتوان کارآفرینی را به صورت حکشده در یک بستر اجتماعی و تاریخی درک کرد.
علوم اجتماعی
زینب شفیعی
چکیده
جایگاه صنایعدستی در طول تاریخ همواره پرمناقشه بوده است. در این رابطه سه دوره را میتوان تفکیک کرد: دوره اول، دورهای است که صنایعدستی بهمثابه پسرعموی فقیر هنرهای زیبا، ذیل دوگانه والا/پست طبقهبندی میشود؛ در دوره دوم، همزمان با ظهور جنبش هنرها و صنایعدستی شاهد نزدیکی جایگاه هنرمند و استادکار هستیم؛ و در دوره سوم، ...
بیشتر
جایگاه صنایعدستی در طول تاریخ همواره پرمناقشه بوده است. در این رابطه سه دوره را میتوان تفکیک کرد: دوره اول، دورهای است که صنایعدستی بهمثابه پسرعموی فقیر هنرهای زیبا، ذیل دوگانه والا/پست طبقهبندی میشود؛ در دوره دوم، همزمان با ظهور جنبش هنرها و صنایعدستی شاهد نزدیکی جایگاه هنرمند و استادکار هستیم؛ و در دوره سوم، ظهور صنایع خلاق را داریم که از سویی با مفهوم خودانجامی(آماتور)، و از سویی دیگر، با بازتولید هژمونی گفتمانی هنرهای والا پیوند خورده است. بسیاری از تألیفات دانشگاهی ظهور این مدلهای جدید اقتصاد خلاق را در سایه فرهنگ وب۲ مطالعه کردهاند. در این پژوهشها آمده است که اتسی (Etsy) بهعنوان یک مکان بازار، مرز بین کار حرفهای و آماتور را از بین برده و بحث کار را پیچیدهتر کرده است. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که در دنیای امروز با حرکت صنایعدستی به سوی «دوره پساحرفهای»، آیا مفاهیم «آماتور» و «حرفهای» کاربرد خود را از دست دادهاند؟ نقطه عزیمت مقاله حاضر همینجاست و قصد دارد از طریق مطالعهای کیفیـاکتشافی به این پرسش پاسخ داده و به جایگاه صنایعدستی مدرن در ایران بپردازد. بدینمنظور، دو تیپ سازنده، از یکدیگر تفکیک شدهاند:حرفهایها و آماتورها. هر تیپ ویژگیهای منحصربهفرد خود را دارد. حرفهایها فارغالتحصیلان رشتههای هنری هستند که کنش خود را در قالب مفاهیم خاص میدان هنرهای والا توصیف میکنند. اینها اصل هومولوژی را برای کارآفرینی هنری به کار میگیرند. در مقابل آماتورها خودآموختگان هنری قرار میگیرند. آنها در پی یک شانس، سرگرمیشان به کسبوکار تبدیل شده و قدرت پیوند با غریبهها را جایگزین قدرت پیوندهای ضعیف کردهاند. فقدان اصل هومولوژی در بین آماتورها مانع کارآفرینی آنها نشده است.