فلسفه
سید محمدرضا امیری طهرانی
چکیده
رابطۀ خرد-کلان از مهمترین موضوعات در مطالعات اجتماعی به معنای عام آن است. این که پدیدۀ کلان چگونه از اجزا و پدیدههای خرد حاصل میشود و قوانین پدیدههای کلان چه نسبتی با قوانین ذیربط پدیدههای خرد دارد، به مسئلۀ نوظهوری اجتماعی در همۀ شاخههای علوم اجتماعی مربوط میشود. هیچ پژوهش اجتماعی بدون پیشفرضی صریح یا ضمنی در پاسخ به ...
بیشتر
رابطۀ خرد-کلان از مهمترین موضوعات در مطالعات اجتماعی به معنای عام آن است. این که پدیدۀ کلان چگونه از اجزا و پدیدههای خرد حاصل میشود و قوانین پدیدههای کلان چه نسبتی با قوانین ذیربط پدیدههای خرد دارد، به مسئلۀ نوظهوری اجتماعی در همۀ شاخههای علوم اجتماعی مربوط میشود. هیچ پژوهش اجتماعی بدون پیشفرضی صریح یا ضمنی در پاسخ به این مسئله امکانپذیر نیست. نوظهوری اجتماعی به دو نوع قوی و ضعیف تقسیم میشود و رویکردهای روششناختی در تأمین شرایط هر یک، ایستارهای متفاوتی دارند. نوظهوری مستلزم مطالعات میانرشتهای است و تحقیق دربارۀ پدیدار نوظهور، استفاده از رشتههای متفاوت را ضرورت میبخشد. در این مقاله تلاش میشود که با روش تحلیلی و میانرشتهای و با بهره جستن از مفاهیم فلسفۀ ذهن، روانشناسی و عصب زیستشناسی، نخست شرایط نوظهوری اجتماعی تبیین گردد و سپس ایستار رویکردهای روششناختی فردگرا و جمعگرا اعم از تقلیلگرا و ناتقلیلگرا در تأمین این شرایط، نقد و ارزیابی شود. به این منظور، پس از تعریف مفاهیم نوظهوری اجتماعیِ قوی و ضعیف، در تبیین شرایط نوظهوری قوی از مفاهیم برگرفته از فلسفۀ ذهن هم چون تحقق چندگانه و انفصال فاحش بهره میگیریم. در تأمین شرایط نوظهوری قوی، رویکرد نوظهوری فردگرا با چالش علیت روبهپایین و تقلیلناپذیری، و رویکرد نوظهوری جمعگرا با چالش شیءانگاری روبرو است.
فلسفه
مرتضی مردیها
چکیده
فلسفه علوم اجتماعی، همچون فلسفه علوم طبیعی، با پرسش از معنای علم و مفاد و معیار تبیین و توضیح علمی آغاز میشود. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که «تولید علمی، در حوزه علوم اجتماعی، دقیقاً در پی چیست؟ به تعبیر دیگر، در یک توضیح و تبیین علمی در پی معلوم کردن چه مجهولی هستیم؟» بهطور معمول، دستکم سه پاسخ به این پرسش داده میشود: ...
بیشتر
فلسفه علوم اجتماعی، همچون فلسفه علوم طبیعی، با پرسش از معنای علم و مفاد و معیار تبیین و توضیح علمی آغاز میشود. پرسش اصلی مقاله حاضر این است که «تولید علمی، در حوزه علوم اجتماعی، دقیقاً در پی چیست؟ به تعبیر دیگر، در یک توضیح و تبیین علمی در پی معلوم کردن چه مجهولی هستیم؟» بهطور معمول، دستکم سه پاسخ به این پرسش داده میشود: علت، دلیل، و معنا. در این مقاله ضمن توصیف، تحلیل، و نقد هریک از این پاسخها، که مکتبی در فلسفه و روششناسی علم محسوب میشوند، سعی میکنم نشان دهم که هیچیک از این موارد، نمیتواند به داعیه غلبه مطلق در امر تبیین وفا کند، که البته این امر بهمعنای برابری ارزش آنها نیست. فرضیهݘ مقاله حاضر این است که توضیح علّی، توضیح دلیلی، و توضیح معنایی، هم از منظر تحلیل نظری و هم در روال غالب عالمان علوم اجتماعی، بهترتیب، دارای بیشترین اهمیت و کارآمدی در امر تبیین علمی هستند.
میان رشتهای
مهدی سپهری
چکیده
نینیان اسمارت، دینشناسِ برجسته معاصر، با فاصله گرفتن از دینشناسی سنتی که در قالب علم کلام سابقه داشته است، پژوهش خود درباره دین را پژوهشی تاریخی، تطبیقی (میانفرهنگی)، میانرشتهای و نیز پدیدارشناختی و همدلانه دانسته و آن را در قالب الگویی تحلیلی ارائه میدهد. الگوی وی ابعاد هفتگانه «آیینی و مناسکی»، «تجربی و احساسی»، ...
بیشتر
نینیان اسمارت، دینشناسِ برجسته معاصر، با فاصله گرفتن از دینشناسی سنتی که در قالب علم کلام سابقه داشته است، پژوهش خود درباره دین را پژوهشی تاریخی، تطبیقی (میانفرهنگی)، میانرشتهای و نیز پدیدارشناختی و همدلانه دانسته و آن را در قالب الگویی تحلیلی ارائه میدهد. الگوی وی ابعاد هفتگانه «آیینی و مناسکی»، «تجربی و احساسی»، «اسطورهای»، «اعتقادی و فلسفی»، «اخلاقی و حقوقی»، «اجتماعی و نهادی» و نیز «مادی» را برای دین مطرح میکند که البته این ابعاد با هم مرتبط هستند. از سوی دیگر، دینشناسی عرفانی در مقایسه با نگاه اسمارت، با الگویی تکاملیافته در نگاه سید حیدر آملی، گونهای از شیوه «أنفسی و حضوری» را ارائه میدهد که در عین فاصلهگیری پدیدارشناختی در راستای دوری از تعصبها و قالبهای پیشساخته ذهنی، توانایی همدلیِ ذاتگرایانه و حقیقتجویانه فراوانی در دینشناسی دارد. این «همدلی»، در پدیدارشناسیِ غیرعرفانیِ مدرن، از حد یک همدلیِ ذهنی و درنهایت، احساسی فراتر نمیرود. اگرچه الگوی دینشناسیِ اسمارت با ابعاد متکثر و جامعی که برای دین معرفی میکند، فضای گستردهای برای تحلیل جهانبینیها و ادیان، پیش روی مینهد، اما به اندازه الگویِ وحدتگرای عرفانی، در تحلیل ابعاد طولی و تو در توی دین توانایی ندارد. الگوی «شریعت _ طریقت _ حقیقت» در دینشناسی عرفانی با ساختارِ سهگانهاش در عین ارائه رابطهای مرتبهای و طولی بین ابعاد دین، متضمن استعاره «راه» است که اهمیتی نمادین در تحلیل سنتهای دینی بهعنوان ظهوراتِ حقایق فراتاریخی و فرازمانی در مسیری تاریخی و زمانی دارد.
فلسفه
سیدباقر سیدنژاد؛ پرویز امینی
چکیده
این مطالعه با تقریری از نظریه اعتباریات در فلسفه اسلامی و نظریه معادل آن در علوم اجتماعی و روابط بین الملل، دشوارههای معرفت شناختی و هستی شناختی جمع ناپذیری «واقعگرایی و اعتبارگرایی» در روایتهای کلاسیک نظریه های روابط بینالملل را طرح میکند و سپس به عنوان یکی از مهمترین مسائل بین رشتهای، بازساخت فلسفی نظریه اعتبارگرایی ...
بیشتر
این مطالعه با تقریری از نظریه اعتباریات در فلسفه اسلامی و نظریه معادل آن در علوم اجتماعی و روابط بین الملل، دشوارههای معرفت شناختی و هستی شناختی جمع ناپذیری «واقعگرایی و اعتبارگرایی» در روایتهای کلاسیک نظریه های روابط بینالملل را طرح میکند و سپس به عنوان یکی از مهمترین مسائل بین رشتهای، بازساخت فلسفی نظریه اعتبارگرایی در روابط بین الملل را مورد تامل قرار داده است و در ذیل تفصیل و تقسیم ادراکات و اعتباریات پیشینی و پسینیِ نظریه اعتباریات، استدلال میشود که در یک نگاه تعاملی، امکان همخوانی آن دو به نحوی وجود دارد که مدلول آن، «نسبی گرایی» و «تعین اجتماعی معرفت» و یا «انکار هرگونه تقرّر و تعینی در جهان خارج» نباشد. مآلاً با فاصلهگیری از هر دو موضعِ «واقع گرایی خام» و «اعتبارگرایی محض»، معنای محصّلی را در نظریه ادراکات اعتباری، مورد توجه قرار میدهد. نتایج حاصله از این مطالعه از آن حیث دارای اهمیت بیشتر ارزیابی می شود که به موازات تضعیف رئالیسم فلسفی و سیاسی طی دهه های اخیر و نیز آشفتگی معرفت شناختیِ ناشی از «دو قطب دیدگاه های معرفت شناختیِ قیاس ناپذیر در رشته روابط بین الملل یعنی اکثریت پوزیتیویستی از یک سو و اقلیت چشمگیری از پساپوزیتیویست ها از سوی دیگر»، نظریه پردازان متأخرِ روابط بین الملل را به نظریات اعتباری رهنمون نموده که «نظریه اجتماعی سیاست بین الملل»، معرِّف رهیافتِ متعارف و اجتماعی آن است و طی آن در تلاش برای تقلیل اهمیت معرفت شناختی اعتبارگرایی، چاره کار توسل به پوزیتیویسم و ترجیح ابعاد هستی شناسی اعتبارگرایی معرفی شده است.