ریحانه گرانسایه؛ اسمعیل خلیلی
چکیده
روندهای ترجمه در تاریخ ایران و تشخیص نسبت آن با تحولات فکری و اجتماعی، بهعنوان شاخص تعیین کارویژۀ ترجمه در دو دورۀ ایران باستان و عصر تمدن اسلامی در این مقاله بررسی شدهاند. مفهوم ترجمه به دو معنی در این مقاله به کار رفته است: «بازگردانی گفتار یا نوشتار از زبانی به زبان دیگر» و «بازخوانی یک فرهنگ در یک فرهنگ دیگر، بهمثابۀ ...
بیشتر
روندهای ترجمه در تاریخ ایران و تشخیص نسبت آن با تحولات فکری و اجتماعی، بهعنوان شاخص تعیین کارویژۀ ترجمه در دو دورۀ ایران باستان و عصر تمدن اسلامی در این مقاله بررسی شدهاند. مفهوم ترجمه به دو معنی در این مقاله به کار رفته است: «بازگردانی گفتار یا نوشتار از زبانی به زبان دیگر» و «بازخوانی یک فرهنگ در یک فرهنگ دیگر، بهمثابۀ امری میانفرهنگی یا ارتباطی یا میاناجتماعی». منبع استناد در گذشتۀ تاریخی، که فاقد گزارشهایی دربارۀ ترجمه است، بررسی روندهای برگردان شدن زبان در روند تحول خطها و در دورههایی که گزارشهای مکتوب از امر ترجمه وجود دارد استفاده از آن گزارشها بوده است. منابع بهعنوان «متن» بررسی شدهاند و دیدگاه نویسندگانشان بهطور انتقادی داوری شده است. استنتاج پایانی بر مبنای رویکرد نظری پژوهش، «تغییرات فرهنگی» را معیار فهم تاریخ ایران قرار داده و احتمال داده است که تا پایان عصر تمدن اسلامی، دو نوع «شرایط وقوع ترجمه» در ایران وجود داشته است. امر ترجمه در دوران پیش از اسلام از خصوصیت «درونفرهنگی» برخوردار بوده و در دورۀ تمدن اسلامی یک «اقتضای فرهنگی» برای ارتباط میانفرهنگی که کارویژۀ نهاییاش میتواند ایجاد یک فرافرهنگ بوده باشد. مفهوم اول دلالت بر خصلت خود فرهنگ در جذب عناصر فرهنگهای دیگر دارد، و مفهوم دوم به عامل تکثر فرهنگی در محدودۀ بیناسرزمینی یا میانجامعهای.
مرتضی بحرانی
چکیده
در باب ترجمه، از زاویههای مختلفی بحث شده است. عموماً بر این نکته اجماع وجود دارد که ترجمه، پدیدهای میانفرهنگی است؛ بدین معنا که مترجم در کار خود با بیش از یک فرهنگ سروکار داشته و دارد. در این مقاله، از زاویهای دیگر، استدلال میشود که عمل ترجمه، علاوه بر میانفرهنگی بودن، از آغاز یک عمل میانرشتهای بوده است. بدین معنا که مترجمان ...
بیشتر
در باب ترجمه، از زاویههای مختلفی بحث شده است. عموماً بر این نکته اجماع وجود دارد که ترجمه، پدیدهای میانفرهنگی است؛ بدین معنا که مترجم در کار خود با بیش از یک فرهنگ سروکار داشته و دارد. در این مقاله، از زاویهای دیگر، استدلال میشود که عمل ترجمه، علاوه بر میانفرهنگی بودن، از آغاز یک عمل میانرشتهای بوده است. بدین معنا که مترجمان برخلاف دانشمندان که به کسب یک رشته علمی خاص اکتفا نمیکردند بلکه جویای همه معارف بودند، و نیز برخلاف متخصصان رشتهای کنونی، موضوع کار خود را به گونهای مییافتهاند که نه به همه معارف نیازی داشتهاند و نه میتوانستهاند با تخصص در یک رشته علمی به کار خود ادامه دهند، بلکه ناگزیر علاوه بر دانش زبان به دانشی که با موضوع ترجمه ارتباط برقرار میکرد نیز نیازمند بودهاند. این مسئله، یعنی نیازمندی شناخت موضوع مورد ترجمه، از آغاز ترجمه را به معرفتی میانرشتهای تبدیل کرده است. استلزام دیگر این ادعا این است که میانرشتهای، تماماً مفهومی مدرن و امروزی نیست؛ بلکه از آغاز مصادیقی برای آن وجود داشته است که عمل ترجمه نمونه بارز آن است و این ویژگی خود را هنوز نیز از دست نداده است. امروزه نه تنها ترجمه، بلکه مطالعات ترجمه نیز، معرفتی میانرشتهای تلقی میشود. بررسی و تدقیق در تجربه میانرشتگی ترجمه به ویژه برای مللی که امروزه، به ضرورت، به میانرشتگی در حوزههای مختلف روی آوردهاند میتواند میتواند پیامدهایی مفیدی را جهت فهم درستتر میانرشتگی به دست دهد.