نوع مقاله : مقاله علمی ـ پژوهشی
نویسندگان
1 دانشگاه علامه طباطبایی
2 استادیار دانشگاه بیرجند
چکیده
آیا مطالعات میانرشته ای در دوران معاصر از برداشت یکسانی برخوردار بوده و معنای واحدی برای آنها متصور است؟ امروزه در باب ضرورت مطالعات میانرشته ای تقریباً اجماع قابل قبولی در میان متفکران و صاحبنظران وجود دارد. برخلاف چند دهه قبل دیگر نمی توان از استقلال حوزه های علوم انسانی سخن گفت. این حوزه ها به شدت به هم پیچیده اند و لذا بحث میانرشته ای بحث عام و متعارفی شده است. در این راستا روایت های متعددی در باب معنای مطالعات میانرشته ای وجود دارد. یک روایت در جستجوی فاکت میکوشد. شیوه علمی فرانسیس بیکن، اصول و پایه های انقلاب رفتاری و الگوی رفتاری در علوم انسانی را می توان در این روایت قرار داد. روایت دیگر در جستجوی نقد است. متفکرانی چون هربرت مارکوزه، یورگن هابرماس را در این رویکرد می توان جای داد. روایت سوم در جستجوی معناست. ساختارگرایی فرانسه، هرمنیوتیک و پدیدارشناسی درون این رهیافت قابل بررسی هستند. و بالاخره روایت چهارم در جستجوی روایت است. پساساختارگرایی، ژاک دریدا، میشل فوکو و ژان فرانسوا لیوتار در اینجا قابل بحث هستند. با توجه به اهمیت این رویکردهای کلان و بنیادین در شناخت مطالعات میانرشته ای این مقاله میکوشد پرتوی بر برخی زوایای این رویکردها بیفکند تا امکان بهره گیری از آنها برای شناخت جایگاه مطالعات میانرشته ای در ایران بیابد.
کلیدواژهها
ارسال نظر در مورد این مقاله