میان رشتهای
جبار رحمانی؛ مهسا شیخان
چکیده
در این مقاله مسئلۀ متن و نوشتن دانشگاهی با رویکردی میانرشتهای مورد بررسی و واکاوی مفهومی قرار گرفته است. همچنین، مدلها و نظریههای متنوع در مفهومسازی متن، نوشتار و سواد در حوزۀ نوشتن دانشگاهی بهطور خاص با تأکید بر معناسازی و رویکردهای اجتماعی به متن و نوشتار بررسی شده است. پیچیدگی و وسعت مفهومسازیهای موجود از سواد و نوشتار، ...
بیشتر
در این مقاله مسئلۀ متن و نوشتن دانشگاهی با رویکردی میانرشتهای مورد بررسی و واکاوی مفهومی قرار گرفته است. همچنین، مدلها و نظریههای متنوع در مفهومسازی متن، نوشتار و سواد در حوزۀ نوشتن دانشگاهی بهطور خاص با تأکید بر معناسازی و رویکردهای اجتماعی به متن و نوشتار بررسی شده است. پیچیدگی و وسعت مفهومسازیهای موجود از سواد و نوشتار، در وهلۀ اول مطالعات نوشتار و سواد را از حوزه و محدودۀ مطالعات تکرشتهای خارج و آن را بهعنوان یک امر میانرشتهای مطرح میکند. در همین راستا، چیستی و ماهیت نوشتار، متن، هویت نوشتاری و دانشگاهی و مدلهای سواد دانشگاهی، مدلهای سواد چندحسی و چندحالتی، که در این مقاله در تقابل با مفهوم کلیشهای «توانایی نوشتن» قرار گرفته، این واقعیت را آشکار ساخته که نوشتار و سواد، چه در پرداختن به مسئله و چه در ارائۀ پاسخ به مسائل آن، از ماهیتی میانرشتهای برخوردار است. بدینترتیب، مقالۀ حاضر تلاش میکند تا علاوهبر به دست دادن گسترۀ معنایی نوشتن در پرتو دیدگاههای زبانشناختی و جامعهشناسی تولید متن و دانش، بیش از پیش به ماهیت متن و فرایندهای درگیر در ایجاد و خلق نوشتارِ دانشگاهی از منظری میانرشتهای تأکید کند و از این منظر نوشتن را نه بهمثابۀ فعالیت و فرایندی تکرشتهای و مهارتی، بلکه فعالیتی پیچیده و چندوجهی در تولید متن مدنظر قرار دهد. فهم این رویکرد احتمالاً خواهد توانست نارساییهای تحلیل هرکدام از گفتمانهای بررسی «نوشتار» را با بینشی گستردهتر در این خصوص پاسخگو باشد و درعینحال امکان بیشتری در تولید و مبادلۀ دانش فراهم کند.
جبار رحمانی
چکیده
یکی از مباحث مهم در مطالعات علم طی دو دهه اخیر، مبحث میانرشتهای بودن و چگونگی تلفیق علوم مختلف و دستاوردهای آنها برای ایجاد شناخت بهتر و کاملتر از پدیدههای علمی است. میانرشتگی به عنوان راه حلی برای فرارفتن از مرزهای سرسخت دانش ها و نزدیکتر کردن هر چه بیشتر علوم مختلف است. رشتهای بودن نتیجه تقسیم کار تاریخی میان حوزههای ...
بیشتر
یکی از مباحث مهم در مطالعات علم طی دو دهه اخیر، مبحث میانرشتهای بودن و چگونگی تلفیق علوم مختلف و دستاوردهای آنها برای ایجاد شناخت بهتر و کاملتر از پدیدههای علمی است. میانرشتگی به عنوان راه حلی برای فرارفتن از مرزهای سرسخت دانش ها و نزدیکتر کردن هر چه بیشتر علوم مختلف است. رشتهای بودن نتیجه تقسیم کار تاریخی میان حوزههای معرفت بود. میانرشتگی نیز راه حلی برای فراتر رفتن از محدودیتهای این تقسیم کار سنتی است. مطالعه فرهنگ به مثابه پدیدهای چند بعدی و فراگیر در حیات انسانی نیز مستلزم نگاهی میانرشتهای بوده است. انسانشناسی به عنوان علم پژوهش پیرامون انسان و فرهنگ، در شرایط تاریخیای شکل گرفت که از یکسو بنیانگذاران این علم و از سوی دیگر موضوع آن از همان آغاز خصلت میانرشتهای داشته است. در این مقاله تلاش شده با رویکردی میانرشتهای چارچوبهای تاریخی و نظری علم انسانشناسی مورد بحث و بررسی قرار گیرد و در نتیجه نیز بیان شده که این ساختار میانرشتهای که ناشی از شرایط اولیه این علم بوده، همچنان خصیصه اصلی آن باقی مانده و قلمرو فرهنگشناسی را به عنوان عرصهای میانرشتهای تثبیت کرده است به تعبیر دیگر میتوان گفت چارچوب بنیادی میانرشتهای انسانشناسی آنرا به علمی چند منظری و مبتنی بر سایر علوم تبدیل کرده است.