میان رشتهای
سید محسن ساجدی راد؛ سیامک نادری
چکیده
صادقهدایت، نویسنده نامدار معاصر، که با ارائۀ شیوۀ نوینی در فن داستاننویسی به آوازهای بلند دست یافت، با تکیه بر مطالعاتش در انسانشناسی زیستی محتوای منحصر بهفردی از خود بر جای گذاشت که بخشی از آنها در قالبی روایی شامل داستانها و مجموعهنوشتارهایی چون: افسانهٔ آفرینش، س.گ.ل.ل، پدران آدم، نمک ترکی و تاریکخانه ...
بیشتر
صادقهدایت، نویسنده نامدار معاصر، که با ارائۀ شیوۀ نوینی در فن داستاننویسی به آوازهای بلند دست یافت، با تکیه بر مطالعاتش در انسانشناسی زیستی محتوای منحصر بهفردی از خود بر جای گذاشت که بخشی از آنها در قالبی روایی شامل داستانها و مجموعهنوشتارهایی چون: افسانهٔ آفرینش، س.گ.ل.ل، پدران آدم، نمک ترکی و تاریکخانه میشد. بخشی دیگر شامل کتابهای مستندی چون فواید گیاهخواری و انسان و حیوان که در آنها بهطور مستقیم از انسانشناسی زیستی، مبانی و پدیدآورندگان آن سخن میگفت. انسانشناسی زیستی، از شاخههای مهم دانش انسانشناسیست که به بررسی ساختار تکاملی انسان میپردازد. تعدادی چند از آثار او دربردارندۀ برخی نظریات انسانشناسی زیستیست که با بازخوانی آنها میتوان به میراث ماندگاری از این دانش دست یافت. این مقاله میکوشد در کنار بررسی این آثار از نقطهنظر انسانشناسی زیستی میزان اثرگذاری او را بر تکوین این دانش در ایران بازگوید و به این پرسش اساسی پاسخ گوید که با توجه به انگارههای مطالعاتی هدایت در آثارش، میتوان او را در دانش انسانشناسی زیستی ایران نیز پیشگام دانست یا بایستی این مطالعات را در حوزۀ دیگری دنبال کرد؟ از این رو با تکیه بر مطالعات بینرشتهای، این آثار را در مقایسۀ تطبیقی با نظریات انسانشناسی زیستی قرار داده تا میزان این مطالعات را در آثار او بازیابد و از آنجا که تاکنون این مطالعات در کانون توجه هیچیک از پژوهشگران هدایتشناس و انسانشناس نبوده است؛ وجه تمایزی آشکار با سایر تحقیقات پیشین دارد که تنها فعالیتهای او را از نقطهنظر انسانشناسی فرهنگی بررسی کردهاند.
محمدعلی توانا
چکیده
بحث از روش شناخت پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی همواره یکی از مجادلهبرانگیزترین مباحث در میان دانشمندان علوم مختلفبوده است. پارادایمهای روششناسانه متفاوت هرکدام براساس مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی متفاوت بدین مسأله پرداختهاند. پارادایم اثباتگرایی (پوزیتیویستم)، به جهان یگانه مستقل از ذهن باور دارد، ...
بیشتر
بحث از روش شناخت پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی همواره یکی از مجادلهبرانگیزترین مباحث در میان دانشمندان علوم مختلفبوده است. پارادایمهای روششناسانه متفاوت هرکدام براساس مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی متفاوت بدین مسأله پرداختهاند. پارادایم اثباتگرایی (پوزیتیویستم)، به جهان یگانه مستقل از ذهن باور دارد، در نتیجه علم را واحد میداند، بر همین اساس روشهای علوم طبیعی را بر علوم انسانی و اجتماعی تحمیل مینماید. در مقابل پارادایم معناکاوی (هرمنوتیک) جهان انسانی را از جهان طبیعی متفاوت میداند، از این رو روش علوم انسانی (تأویل) و علوم طبیعی (تبیین) را از هم متمایز میسازد اما از نیمه دوم قرن بیستم پارادایم دیگری با عنوان «واقعگرایی انتقادی» شکل گرفته است که بیشتر با تحقیقات روی باسکار پیوند خورده است. این پارادایم تلاش دارد با فرا رفتن از دوگانه انگاری روشی و بهرهگیری از هستیشناسی پوزیتیویستی و شناختشناسی هرمنوتیکی به رویکردی میانرشتهای در باب شناخت دست یابد. بر این اساس، مقاله حاضر این پرسشها را طرح مینماید که آیا واقعگرایی انتقادی را میتوان بهمثابه روششناسی میانرشتهای تلقی نمود؟ آیا این پارادایم میتواند دانش میانرشتهای تولید کند؟ در نگاه نخست پاسخ این مقاله بدین پرسش مثبت است. از این رو، مقاله حاضر با بهره از روش اصل موضوعی تلاش میکند تا قابلیت مفروضات و گزارههای واقعگرایی انتقادی به عنوان روشی میانرشتهای - بهویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی - را نشان دهد. مهمترین استدلال نوشتار حاضر این است؛ مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی چندلایه در پارادایم واقعگرایی انتقادی، نهایتاً به روششناسی چندلایه ختم میگردد که سنگ بنای تولید دانش میانرشتهای میباشد. مهمترین یافته مقاله حاضر بدین قرار است: گزارههای پارادایم روشی واقعگرایی انتقادی نه تنها زمینه دانش میانرشتهای را فراهم میآورد بلکه به همان قوت گزارههای پارادایمهای روشی اثباتگرایی و هرمنوتیک است؛ بدین معنا که این گزارهها دارای سازگاری، استقلال و تمامیت هستند.