میان رشتهای
سکینه هژبر لاکه؛ خسرو جلیلی کهنه شهری؛ احمدرضا نظری چروده
چکیده
شعر پستمدرن را بهواسطهٔ ویژگی بیپردهگویی و ساختارشکنی موضوعات کلامی، میتوان مرجعی مناسب برای مطالعات کهنالگویی در نظر گرفت. مقالهٔ حاضر با توجه به کثرت بسامد واژهها، ترکیبات، و عباراتی پیرامون خشم، خشونت و مرگ در شعر پستمدرن فارسی، در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که دلیل تمایل اغراقآمیز شاعران پستمدرن به بیان خشم ...
بیشتر
شعر پستمدرن را بهواسطهٔ ویژگی بیپردهگویی و ساختارشکنی موضوعات کلامی، میتوان مرجعی مناسب برای مطالعات کهنالگویی در نظر گرفت. مقالهٔ حاضر با توجه به کثرت بسامد واژهها، ترکیبات، و عباراتی پیرامون خشم، خشونت و مرگ در شعر پستمدرن فارسی، در پی یافتن پاسخ به این پرسش است که دلیل تمایل اغراقآمیز شاعران پستمدرن به بیان خشم و خشونت در شعر چیست؟ در این راستا، تصاویر «خشم و خشونت اجتماعی»، «خشم و خشونت فردی» و «تصاویر مرتبط با مرگ» در آثار تعدادی از شاعران پستمدرن، با استفاده از روش توصیفی-تحلیلی و با در نظر گرفتن رویکرد میانرشتهای، بین ادبیات و دو حوزهٔ نقد اجتماعی و نقد روانشناختی مورد بررسی قرار داده شده است. نتیجه نشان داد، کثرت بازتاب «خشونت نسبت به زنان»، «فساد اخلاقی»، «جنگ» و ناهنجاریهایی از قبیل «مصرف مواد مخدر» در بخش خشونتهای اجتماعی، «خودکشی» و «مازوخیسم» در بخش خشونتهای فردی، بیشتر برخاسته از اندیشهٔ فراگیر «مرگاندیشی» است. «مرگاندیشی» که یکی از نشانههای غلبهٔ کهنالگوی سایه در ناخودآگاه بشر است، در شعر پستمدرن، به یک اندیشهٔ جاری و بهتبع آن به یکی از ویژگیهای اصلی این جریان شعری تبدیل شده است. شاعران پستمدرن سعی نمودهاند برای نشان دادن تاریکی و خشم درونی نهفته در اجتماع، از تصاویر منزجزکننده و وحشتزا، که مرتبط با «مرگ» است، بهره ببرند و روند شعر خود را به سوی تاریکی و وحشت پیش ببرند؛ تاجاییکه میتوان ادعا کرد، از میان شاعران معاصر، آنهایی که در ناخودآگاه خویش، مغلوب کهنالگوی سایه بودند، به شعر پستمدرن روی آوردهاند.