امیرحسین خالقی؛ علی اصغر پورعزت
چکیده
اندیشههای کوهن و دیدگاه پارادایمی، انگارههای پیشرفت و انباشتی بودن علم را به چالشی ویرانگر کشید و پس از آن «پارادایم» بارها در علوم اجتماعی هم به کارگرفته شد و اقبالی گسترده یافت. نوشتار پیش رو در پی پاسخ به این پرسش است که آیا در مطالعات میانرشتهای میتوان از رویکردهای چند/فرا پارادایمی بهره گرفت یا گفتگو و پل زدن ...
بیشتر
اندیشههای کوهن و دیدگاه پارادایمی، انگارههای پیشرفت و انباشتی بودن علم را به چالشی ویرانگر کشید و پس از آن «پارادایم» بارها در علوم اجتماعی هم به کارگرفته شد و اقبالی گسترده یافت. نوشتار پیش رو در پی پاسخ به این پرسش است که آیا در مطالعات میانرشتهای میتوان از رویکردهای چند/فرا پارادایمی بهره گرفت یا گفتگو و پل زدن میان پارادایمها ناشدنی است. در این پژوهش نخست مفهوم پارادایم و دیدگاههای گوناگون آن واکاوی میشود که مفهوم ناهمسنگی پارادایمها در آن نقش پررنگی دارد و سپس امکان گفتگوی پارادایمها در مطالعات میانرشتهای بررسی میشود. رویکرد پژوهش توصیفی- تطبیقی است و با ژرفکاوی پژوهشهای پیشین درباره رویکردهای پارادایمی دنبال میشود.در پایان نشان داده میشود که یکی از دشواریهای بحث درباره پارادایمها و به ویژه رویکرد چند/فرا پارادایمی، کاربست باز و سست مفهوم پارادایم است و گنگی آن با پیش چشم داشتن زمینه کاربرد تا اندازه زیادی کاسته میشود. همچنین نتیجه میگیریم رویکرد چند/فرا پارادایمی مفهومی ناسازنماست که ویژگی اساسی پارادایمها را نادیده میگیرد و در مطالعات میانرشتهای نمیتوان همهنگام از چند پارادایم در بررسی پدیدهها بهره گرفت.
ناصرالدین علی تقویان
چکیده
در این جستار، مشکل عمدة اجرای طرحها و پژوهشهای میانرشتهای در این نکته دیده شده است که در این گونه طرحها در نهایت دو نوع الگوی روششناختی در برابر هم صفآرایی میکنند که همانا روششناسی کمیِ مورد استفاده در علوم طبیعی و روششناسی کیفیِ مورد استفاده در علوم انسانی و اجتماعی است. این مشکل، کار را به جایی رسانده است که گفتوگوی ...
بیشتر
در این جستار، مشکل عمدة اجرای طرحها و پژوهشهای میانرشتهای در این نکته دیده شده است که در این گونه طرحها در نهایت دو نوع الگوی روششناختی در برابر هم صفآرایی میکنند که همانا روششناسی کمیِ مورد استفاده در علوم طبیعی و روششناسی کیفیِ مورد استفاده در علوم انسانی و اجتماعی است. این مشکل، کار را به جایی رسانده است که گفتوگوی سودمند و سازنده میان متخصصان وابسته به هر یک از این دو الگو در یافتن زبانی مشترک برای رسیدن به چشماندازهایی درخور که راهگشای حل مسائل و مشکلات انسانی و اجتماعی باشد، به بنبست رسیده است. مسألة ترجمهپذیری نیز در سایة همین مشکل سر برمیآورد و ازاینرو توجه به زبان و معیارهای ارتباطیِ آن در کانون توجه قرار میگیرد. در این جستار نخست به بیان ریشههای چنین مشکلی پرداخته شده و ضمن برشمردن ویژگیها و نیز بنیانهای نظری هر دو الگو، بنبست ارتباط میان این دو الگو واکاوی و تحلیل میشود. سپس با بهرهگیری از نظریة کنش ارتباطی و کاربردشناسی جهانی و بر پایة معیارهای نظریة انتقادی، راه برونرفت از این بنبست، در کاربست روش «فهم انتقادی» دیده شده است. روشن است که الگوی روششناختی خود این جستار همانا روششناسی ارتباطیِ برآمده از آرا و اندیشههای هابرماس است.
محمد رضا حاتمی؛ حامد روشن چشم
چکیده
تحولات جدید دهههای اخیر باعث شده تا مطالعات مشارکتی و میانرشتهای از سوی پژوهشگران و نهادهای پژوهشی مورد توجه قرار گیرد. به واسطة ضرورت جامع نگری در حل مسائل و فهم پیچیدگی و چند بعدی بودن مسائل پیش روی محققان، این ایده شکل گرفته که اگر پژوهشگران یک رشتة علمی برای حل مسائل مهم بر اساس روش تخصصی خود، بدون کمک گرفتن از متخصصان سایر ...
بیشتر
تحولات جدید دهههای اخیر باعث شده تا مطالعات مشارکتی و میانرشتهای از سوی پژوهشگران و نهادهای پژوهشی مورد توجه قرار گیرد. به واسطة ضرورت جامع نگری در حل مسائل و فهم پیچیدگی و چند بعدی بودن مسائل پیش روی محققان، این ایده شکل گرفته که اگر پژوهشگران یک رشتة علمی برای حل مسائل مهم بر اساس روش تخصصی خود، بدون کمک گرفتن از متخصصان سایر رشتههای علمی به ارائة راه حل اقدام کنند- به خصوص در پژوهشهای مربوط به مسائل اجتماعی- ممکن است به جای ارائه راه حل برای بررسی تمام ابعاد مسئله باعث ایجاد راه حلهای متعدد، ولی ناکارآمد شوند. بر این اساس پژوهشهای مسائل اجتماعی بایستی با کمک پژوهشگران حوزههای مختلف علمی و به صورت گروهی و در تعامل با یکدیگر انجام گیرد. بر این اساس ایجاد یک همگرایی بین رشتههای مختلف مطالعاتی ضروری بنظر میرسد، این پژوهش به دنبال ارائة راهکارهمگرایی بین رشتههای تخصصی مختلف انسانی، طبیعی و مهندسی است. در این پژوهش تلاش شده است تا با استناد به متون علمی، راهکار همگرایی بین رشتهای بررسی شود.
محمد رضا دهشیری
چکیده
این مقاله ضمن تبیین سیر تحول از رویکرد چند رشتهای در مطالعات شرقشناسی قرن نوزده و نیمه نخست قرن بیستم به رویکرد میان رشتهای در مطالعات پسااستعماری در نیمه دوم قرن بیستم، با نگاهی تاریخی و تحلیلی، به تشریح مراحل گذار از مطالعات چند فرهنگی به مطالعات میان فرهنگی میپردازد و تحولات روش شناختی از چند رشتگی به سوی میانرشتگی ...
بیشتر
این مقاله ضمن تبیین سیر تحول از رویکرد چند رشتهای در مطالعات شرقشناسی قرن نوزده و نیمه نخست قرن بیستم به رویکرد میان رشتهای در مطالعات پسااستعماری در نیمه دوم قرن بیستم، با نگاهی تاریخی و تحلیلی، به تشریح مراحل گذار از مطالعات چند فرهنگی به مطالعات میان فرهنگی میپردازد و تحولات روش شناختی از چند رشتگی به سوی میانرشتگی و پیامدهای این تحول در تحلیلهای شرق شناسانة محققان و متخصصان دانشگاهی غربی و تعامل رشتههای مختلف علمی در دوران مطالعات پسا استعماری را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد. در پاسخ به این پرسش که چرا شرقشناسی اساساً بر رویکرد چند رشتهای و مطالعات پسا استعماری بر رهیافت میان رشتهای استوار بوده است، این مقاله به بررسی عوامل درونزا ناشی از ماهیت تلفیقی و چند گونة شرقشناسی علمی و عوامل برونزا ناشی از تأثیرگذاری قدرتهای استعماری بر مستشرقین غربی برای پژوهش دربارة کلیه جنبههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و ادبی جوامع مشرق زمین میپردازد و با رویکردی تبیینی، دلایل اهتمام به رویکرد بینا فرهنگی در مطالعات پسا استعماری را با توجه به تأکید بر انجام تحقیقات میدانی و پیمایشی از رهگذر پیوند معرفتی و روشی بین علوم زیباشناختی و واژه شناختی، مردمشناسی و جامعه شناسی، جغرافیا و علوم سیاسی و همکاری میان رشتهای بین شرق شناسان بومی مورد بررسی قرار میدهد.
محمد علی توانا
چکیده
یورگن هابرماس از جمله متفکرین مکتب انتقادی است که به سختی میتوان وی را به یک حوزه معرفتی خاص محدود و مقید نمود. با تفحص در آثار وی آشکار میشود که وی همزمان به چند حوزه معرفتی متفاوت از جمله فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی و زبان شناسی تعلق دارد. هابرماس برای حل معضلات بشر امروزین چندین رشته علمی را در هم بیامیزد که حاصل آن نظریه خویشتن ...
بیشتر
یورگن هابرماس از جمله متفکرین مکتب انتقادی است که به سختی میتوان وی را به یک حوزه معرفتی خاص محدود و مقید نمود. با تفحص در آثار وی آشکار میشود که وی همزمان به چند حوزه معرفتی متفاوت از جمله فلسفه، جامعه شناسی، روان شناسی و زبان شناسی تعلق دارد. هابرماس برای حل معضلات بشر امروزین چندین رشته علمی را در هم بیامیزد که حاصل آن نظریه خویشتن نگری (تامل بر خویشتن) و نظریه کنش ارتباطی است. در هر دو نظریه تلفیقی از دانشهای مختلف مشاهده میشود. از این رو، میتوان تفکر میانرشتهای را یکی از شاخصههای اصلی نظریه انتقادی یورگن هابرماس برای رهایی جامعه مدرن از سیطره قدرت و ثروت دانست. بر همین اساس، متن حاضر میکوشد هم خاستگاههای معرفتی متفاوت تفکرهابرماس (فلسفه ذهن، فلسفه تاریخ، فلسفه انتقادی، جامعه شناسی معرفت، جامعه شناسی سیاسی، جامعه شناسی کارکردگرای ساختاری، اقتصاد سیاسی، روان کاوی، روان شناسی رشد و زبان شناسی) را نشان دهد و هم نحوه تلفیق آنها در نظریهای منسجم و بدیع را تبیین نماید. به بیان صریح تر، مقاله حاضر متون اصلی هابرماس را مورد واکاوی قرار میدهد تا نخست منابع الهام بخش وی را مشخص سازد و آنگاه نحوه ترکیب و تلفیق حوزههای معرفت متفاوت در نظریه انتقادی بازتابی(در دوره اول) و نظریه انتقادی کنش ارتباطی (در دوره دوم) را نشان دهد.
سید رضا بلاغت
چکیده
سوال اصلی پژوهشِ زمینهیابیِ حاضر عبارت است از این که: «چالشهایِ توسعه رشته علوم تربیتی 3 و میانرشتههایِ آن به عنوان یکی از علوم انسانی در کشور ما کدامند»؟ این چالشها در سه زمینهی اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی، و آموزشی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. جامعة آماری این پژوهش عبارت است از کلیة دانشجویانی که در ...
بیشتر
سوال اصلی پژوهشِ زمینهیابیِ حاضر عبارت است از این که: «چالشهایِ توسعه رشته علوم تربیتی 3 و میانرشتههایِ آن به عنوان یکی از علوم انسانی در کشور ما کدامند»؟ این چالشها در سه زمینهی اقتصادی، فرهنگی – اجتماعی، و آموزشی مورد مطالعه قرار گرفتهاند. جامعة آماری این پژوهش عبارت است از کلیة دانشجویانی که در این رشته مشغول به تحصیل بودهاند. نمونه از جامعهی مذکور و از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدهاند. ابزار اندازه گیری نیز پرسشنامهی محقق ساخته در مقیاس لیکرت بوده است. برای پاسخگویی به سوالهای تحقیق، وتجزیه وتحلیل دادههای بدست آمده نیز از روشهای آماری توصیفی و استنباطی استفاده شده است. نتایج نشان میدهند که چالشهایِ اقتصادی، فرهنگی - اجتماعی و آموزشی موانعی در توسعهی رشتهی علوم تربیتی 3 با میانرشتههایِ آموزش وپرورش پیش دبستانی، دبستانی وتطبیقی) به عنوان یکی از علوم انسانی میباشند. برخی از این چالشها عبارتند از: فرصتهای محدود اشتغال بخشهای دولتی و خصوصی برای فارغ التحصیلان؛ بومی نبودن؛ آشنایی کم مسولان فرهنگی با رشته؛ بروکراسی اداری؛ مناسب نبودن برنامههای درسی مصوب با رشته؛ کمبود استاد و پژوهشگر؛ شناخته نشدن رشته در مجامع علمی؛ کمبود شرایط پژوهش؛ کمبود سمینار، کنفرانس و جلسات.