بختیار شعبانی ورکی؛ امین بابادی
چکیده
امروزه تعاریف و گونهشناسیهای متعددی از همکاری رشتهها ارائه شده است. بررسی منابع، از گفتمانهای متنوع، متمایز و بعضاً متضاد حکایت میکنند. در این مقاله به منظور ارائه تصویری روشن از همکاری رشتهای، ضمن ارائه و نقد فهم رایج از همکاری رشتهها و گونهشناسیهای وابسته به آن، تکثر رشتهای به عنوان بدیل فهم رایج ...
بیشتر
امروزه تعاریف و گونهشناسیهای متعددی از همکاری رشتهها ارائه شده است. بررسی منابع، از گفتمانهای متنوع، متمایز و بعضاً متضاد حکایت میکنند. در این مقاله به منظور ارائه تصویری روشن از همکاری رشتهای، ضمن ارائه و نقد فهم رایج از همکاری رشتهها و گونهشناسیهای وابسته به آن، تکثر رشتهای به عنوان بدیل فهم رایج از همکاری رشتههای مختلف ارائه شده است. بر این اساس چنین ادعا میشود که میتوان گونههای دیگر همکاری رشتهای نظیر چندرشتهای، بینرشتهای، میانرشتهای و فرارشتهای را زیر چتر تکثر رشتهای دستهبندی کرد. در تکثر رشتهای، برخلاف فهم رایج از همکاری رشتهها (نظیر: میانرشتهای) رویکرد معرفتشناختی در مقابل رویکرد ابزاری قرار ندارد. همکاری بینرشتهای از این منظر، سرانجام، بهصورت فرارشتهای متبلور میشود. بنابراین تکثررشتهای در مقابل نظام رشتهای قرار نمیگیرد، بلکه نقش مکمل حوزههای دانش را ایفا میکند. به علاوه، در تکثر رشتهای ارتباط طولی در همکاری رشتهها، جایگزین ارتباط عرضی میان آنها میشود و با نظر به مسأله مورد بررسی، طرح پژوهشی و موضوع، بهتدریج از نظامهای ساده دانش، مطرح در نظام رشتهای، به سمت نظامهای پیچیده دانش پیش میرود، بهنحوی که در فرایندی تبدیلپذیر، فرارشته جدید ظهور و بروز پیدا میکند.
محمدعلی توانا
چکیده
بحث از روش شناخت پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی همواره یکی از مجادلهبرانگیزترین مباحث در میان دانشمندان علوم مختلفبوده است. پارادایمهای روششناسانه متفاوت هرکدام براساس مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی متفاوت بدین مسأله پرداختهاند. پارادایم اثباتگرایی (پوزیتیویستم)، به جهان یگانه مستقل از ذهن باور دارد، ...
بیشتر
بحث از روش شناخت پدیدههای طبیعی، انسانی و اجتماعی همواره یکی از مجادلهبرانگیزترین مباحث در میان دانشمندان علوم مختلفبوده است. پارادایمهای روششناسانه متفاوت هرکدام براساس مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی متفاوت بدین مسأله پرداختهاند. پارادایم اثباتگرایی (پوزیتیویستم)، به جهان یگانه مستقل از ذهن باور دارد، در نتیجه علم را واحد میداند، بر همین اساس روشهای علوم طبیعی را بر علوم انسانی و اجتماعی تحمیل مینماید. در مقابل پارادایم معناکاوی (هرمنوتیک) جهان انسانی را از جهان طبیعی متفاوت میداند، از این رو روش علوم انسانی (تأویل) و علوم طبیعی (تبیین) را از هم متمایز میسازد اما از نیمه دوم قرن بیستم پارادایم دیگری با عنوان «واقعگرایی انتقادی» شکل گرفته است که بیشتر با تحقیقات روی باسکار پیوند خورده است. این پارادایم تلاش دارد با فرا رفتن از دوگانه انگاری روشی و بهرهگیری از هستیشناسی پوزیتیویستی و شناختشناسی هرمنوتیکی به رویکردی میانرشتهای در باب شناخت دست یابد. بر این اساس، مقاله حاضر این پرسشها را طرح مینماید که آیا واقعگرایی انتقادی را میتوان بهمثابه روششناسی میانرشتهای تلقی نمود؟ آیا این پارادایم میتواند دانش میانرشتهای تولید کند؟ در نگاه نخست پاسخ این مقاله بدین پرسش مثبت است. از این رو، مقاله حاضر با بهره از روش اصل موضوعی تلاش میکند تا قابلیت مفروضات و گزارههای واقعگرایی انتقادی به عنوان روشی میانرشتهای - بهویژه در حوزه علوم انسانی و اجتماعی - را نشان دهد. مهمترین استدلال نوشتار حاضر این است؛ مبانی هستیشناسی و معرفتشناسی چندلایه در پارادایم واقعگرایی انتقادی، نهایتاً به روششناسی چندلایه ختم میگردد که سنگ بنای تولید دانش میانرشتهای میباشد. مهمترین یافته مقاله حاضر بدین قرار است: گزارههای پارادایم روشی واقعگرایی انتقادی نه تنها زمینه دانش میانرشتهای را فراهم میآورد بلکه به همان قوت گزارههای پارادایمهای روشی اثباتگرایی و هرمنوتیک است؛ بدین معنا که این گزارهها دارای سازگاری، استقلال و تمامیت هستند.
غلامرضا بهروزی لک؛ محمدرضا جلیلوند
چکیده
آیندهپژوهی را باید اقدامی فرارشتهای و علمی اجتماعی دانست؛ فرارشتهای، به دلیل آنکه هم در راه رسیدن به یافتهها و گزارههای خود و هم برای توجیه آنها از رشتههای گوناگون بسیاری استفاده میکند و علمی عملگرا، به دلیل آن که میخواهد اطلاعات موردنیاز برای اقدامهای بشری را فراهم آورد؛ اقدامهایی که برای شکل دادن به آینده ...
بیشتر
آیندهپژوهی را باید اقدامی فرارشتهای و علمی اجتماعی دانست؛ فرارشتهای، به دلیل آنکه هم در راه رسیدن به یافتهها و گزارههای خود و هم برای توجیه آنها از رشتههای گوناگون بسیاری استفاده میکند و علمی عملگرا، به دلیل آن که میخواهد اطلاعات موردنیاز برای اقدامهای بشری را فراهم آورد؛ اقدامهایی که برای شکل دادن به آینده طراحی میشوند. آیندهپژوهی برخلاف روند تخصصیشدن و تفکیک رشتهها و حرفههای گوناگون، بهمثابه علمی فرارشتهای در حال تکوین و تکامل است. قلمرو موضوعی آیندهپژوهی، تمام بخشهای فرهنگ، اقتصاد، سیاست، تکنولوژی و هنر را در بر گرفته و نظر به تغییرات پیش رو، موضوعات آن رو به افزایش است. این مطالعه که دارای جهتگیری اکتشافی-توصیفی میباشد، با مروری بر مقالات و کتب موجود در حوزه آینده پژوهی، تلاش دارد سیر تحولات فرارشته آیندهپژوهی را در دهههای 1960 و 1970 بررسی نماید و ضمن شناسایی مؤسسات و اندیشمندان تأثیرگذار بر این روند، پارادایمهایی را که پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد شکل گرفته، برشمرد. نتایج نشان میدهد که تاکنون دو پارادایم در سیر تحول آیندهپژوهی وجود داشته است و نشانههایی از ظهور یک پارادایم نیز جدید به چشم می خورد.
سیدمحسن علویپور
چکیده
سینما از همان آغاز بهمثابة موقعیتی برای تألیف و عرضة اندیشه ـ و از جمله اندیشة سیاسی ـ شناخته شده است و بسیاری از سینماگران مؤلف تلاش داشتهاند با بهرهگیری از امکاناتی که تصویر سینمایی در اختیار آنها قرار میدهد، مؤلفههای هنجارین سیاسی و سامان نیک اجتماعی را بازنمایی کنند. این تلفیق اندیشه و هنر البته صورتهای گوناگونی بهخود ...
بیشتر
سینما از همان آغاز بهمثابة موقعیتی برای تألیف و عرضة اندیشه ـ و از جمله اندیشة سیاسی ـ شناخته شده است و بسیاری از سینماگران مؤلف تلاش داشتهاند با بهرهگیری از امکاناتی که تصویر سینمایی در اختیار آنها قرار میدهد، مؤلفههای هنجارین سیاسی و سامان نیک اجتماعی را بازنمایی کنند. این تلفیق اندیشه و هنر البته صورتهای گوناگونی بهخود میگیرد و در بیان خویش نیازمند ظرفهای متنوعی است. بهعنوان مثال، روایت تاریخی در سینما میتواند بهمثابة محلی برای عرضة اندیشههای انتقادی و هنجارین سیاسی در نظر گرفته شود. پژوهش حاضر بهدنبال آن است که با بررسی گونههای مختلف بهرهگیری از روایت تاریخی بهمنظور عرضة اندیشة سیاسی در سینمای ایران، موقعیت میانرشتهای سینما بهمثابة تقاطع معرفتهای تاریخی و اندیشهورزانة سیاسی را مورد کاوش قرار دهد.
سمیه اسمعلیزاده؛ رضامراد صحرایی
چکیده
گفتمان، حاصل مطالعه زبان بهعنوان یک پدیده اجتماعی یا رویکردی جامعهشناختی به آن است و متن، امری است اجتماعی در خلال روابط اجتماعی و نه بیرون و مستقل از آن. بنابراین متن، محصول گفتمان است و برای درک یک متن و تعیین روابط پیوستگی میان جملات، باید دانش اجتماعی و فرهنگی مربوط به «جهان» به صورت پیش فرض وجود داشته باشد. همچنین، ویژگی ...
بیشتر
گفتمان، حاصل مطالعه زبان بهعنوان یک پدیده اجتماعی یا رویکردی جامعهشناختی به آن است و متن، امری است اجتماعی در خلال روابط اجتماعی و نه بیرون و مستقل از آن. بنابراین متن، محصول گفتمان است و برای درک یک متن و تعیین روابط پیوستگی میان جملات، باید دانش اجتماعی و فرهنگی مربوط به «جهان» به صورت پیش فرض وجود داشته باشد. همچنین، ویژگی یک متن خوب، ایجاد تعامل بین نویسنده و خواننده است. این تعامل در متون آموزشی منجر به یادگیری بهتر زبانآموز میشود. در متون خواندنی، علائمی برای ایجاد تعامل بین نویسنده و خواننده وجود دارد که موجب فهم بهتر خواننده از متن پیش روی خود و درک دقیقتر او از متن میشود. استفاده از این علائم تعاملی در متون ضرورتی انکارناپذیر است. برای درک بهتر نقش و اهمیت علائم تعامل مشارکتکنندگان در گفتمان، درک مفاهیمی مانند گفتمان، تحلیل گفتمان، تحلیل متن و مباحث مربوط به آن ضروری است. در این پژوهش، میزان استفاده از این علائم در متون نوشته شده فارسی و انگلیسی توسط نویسندگان فارسیزبان و غیرفارسیزبان را در چارچوب مدل تعاملی (هایلند، 2005) بررسی شده و نحوه تعامل نویسنده و خواننده در سه گروه از مقالات علمی (مقالات فارسیِ فارسیزبانان، مقالات فارسیِ غیرفارسیزبانان، مقالات انگلیسیِ غیرفارسیزبانان) مورد تحلیل قرار گرفته است. این پژوهش هم کمی است و هم کیفی. تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش، حاکی از آن است که بیشترین میزان استفاده از علائم تعامل در کل پیکره مربوط به جملات معترضه و کمترین آن مربوط به جملات پرسشی است. همچنین، با توجه به تقسیمبندی این علائم به دو بخش موضعگیری و مشارکتجویی، مقالات هر سه گروه نتایج متفاوتی در هر دو بخش داشتند.
ریحانه نیک روش؛ مریم قاسمی سیچانی
چکیده
کریستین نوربرگ شولتز در تبیین نظریات خود در رابطه با پدیدارشناسی معماری، وامدار اندیشههای مارتین هایدگر بوده و یکی از راهکارهای هویتبخشی به مکان را ایجاد محیطهای واجد معنا دانسته است. شولتز را میتوان از جمله نظریهپردازانی بهشمار آورد که پس از گیدئون، به ایجاد نگرشهای نوین در معماری پرداخت و توجه به دیگر زمینههای علمی ...
بیشتر
کریستین نوربرگ شولتز در تبیین نظریات خود در رابطه با پدیدارشناسی معماری، وامدار اندیشههای مارتین هایدگر بوده و یکی از راهکارهای هویتبخشی به مکان را ایجاد محیطهای واجد معنا دانسته است. شولتز را میتوان از جمله نظریهپردازانی بهشمار آورد که پس از گیدئون، به ایجاد نگرشهای نوین در معماری پرداخت و توجه به دیگر زمینههای علمی را لازمه دستیابی به ماهیت واقعی معماری دانست. در واقع رویکرد پدیدارشناسی را میتوان یکی از گونههای میانرشتهای دانست که در راستای تبیین هستی و معرفت در دیگر زمینهها همچون طراحی فضاهای مختلف گام برمیدارد. بر این اساس تأکید بر گرایشها و مطالعات میانرشتهای میتواند شناخت و فهم موضوعات چندوجهی را میسر نموده و با بررسی راهکارهای گوناگون، بسط و گسترش علمی ابعاد مسئله را امکانپذیر سازد. مقاله حاضر در رویکردی میانرشتهای و پدیدارشناسانه و با تأثیرپذیری از نظریههای نوربرگ شولتز، به بررسی مفهوم مکان و فضا و لزوم توجه به آن در فضاهای کودکان پرداخته است. در این میان ابتدا شناخت مختصری راجع به کتاب نوربرگ شولتز در رابطه با رویکرد پدیدارشناختی بهدست آمده و با بررسی ایدههای دیگر نظریهپردازان، نتایجی پیرامون اهمیت القاء مفهوم روح مکان در فضاهای معماری حاصل میشود. در این پژوهش، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و با بهرهگیری از ابزار گردآوری اطلاعات، همچون مطالعات کتابخانهای و اسنادی، سعی شده است تا مفاهیم و اصول مرتبط با ارتقای کیفیت فضاهای کودکان مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. بر این اساس میتوان گفت، معانی، فرهنگ و تاریخ یک مکان از جمله عوامل هویتبخش آن بوده که باعث ایجاد خاطرات و حس تعلق افراد به مکان و در نتیجه شکلگیری شخصیت افراد در دوران کودکی میگردد. لذا یکی از وظایف اصلی معماران امروز، ایجاد معانی در فضاهای کودکان و یادآوری سنتها و هویت فرهنگی آنها از این طریق میباشد، تا در نتیجه آن کودکان بتوانند ارتباطی تنگاتنگ میان گذشته، حال و آینده خود برقرار نمایند.
فردین منصوری؛ علی ثقفی؛ نعمتاله موسیپور
چکیده
دانش حسابداری در ایران، با گذر از دوران آموزش، چندی است که به طور جدی وارد عرصه پژوهش و تحقیق شدهاست. با افزایش تحصیلات تکمیلی و بودجههای تحقیقاتی، رسالهها و طرحهای پژوهشی زیادی اجرا شده است و تجارب بسیاری در باب چگونگی انجام پژوهش در سطح استانداردهای متعارف انباشته شده است. این مسئله انتظاراتی ایجاد کرده است؛ از جمله اینکه این ...
بیشتر
دانش حسابداری در ایران، با گذر از دوران آموزش، چندی است که به طور جدی وارد عرصه پژوهش و تحقیق شدهاست. با افزایش تحصیلات تکمیلی و بودجههای تحقیقاتی، رسالهها و طرحهای پژوهشی زیادی اجرا شده است و تجارب بسیاری در باب چگونگی انجام پژوهش در سطح استانداردهای متعارف انباشته شده است. این مسئله انتظاراتی ایجاد کرده است؛ از جمله اینکه این پژوهشها در حل مشکلهای پولی و مالی کارساز افتد. علیرغم همه تلاشهای صورت گرفته در عرصههای پژوهشی کماکان مشکلهای فراوانی در حوزه مالی و حسابداری کشور به قوت خود باقیمانده است. یکی از جلوههای ظهور فعالیتهای علمی رشتههای دانشگاهی و از جمله حسابداری، رسالههای دکتری هستند که کاری جمعی و مسألهمحور محسوب میشوند که پس از طی فرایند داوری علمی مشروعیت مییابند.بدیهی است این رسالهها - علیالخصوص رسالههای کاربردی - باید بتواند بخشی از مشکلهای این حوزه را مرتفع نماید، اما در عمل چنین نیست.سوال اینجاست که چرا محصول یک فرآیند علمی، قادر به روشنگری و تبیین لبههای تاریک واقعیتهای موجود نیست؟ چرا سیاستگزاران و مسئولین، علیرغم اعلام نیاز مکرر به دریافت مشاورههای عالمانه، در دشوارترین شرایط نامطمئن تصمیمگیری، به جای رجوع به توصیههای سیاستی ارائه شده از سوی بدنه پژوهشی، ترجیح میدهند صرفاً به سراغ سوابق منبعث از تجارب گذشته خود رفته و تصمیمهای کلیدی کشور را اتخاذ کنند؟ ناکامی در کاربستپذیری رسالهها از دیدگاه منع ماهیتی (دیدگاهی که توصیههای سیاستی منتج از رسالههای تحصیلی را فاقد ویژگیهای لازم برای اجرا میداند) در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. به این منظور، ابتدا شاخصهای یک رساله کاربردی استخراج و در معرض قضاوت 110 تن از صاحبنظران قرار گرفت و پس از پالایش و رتبهبندی شاخصها، رسالههای دکتری حسابداری در یک مطالعه جامع با شاخصهای مورد نظر مقایسه گردید. در نهایت ضمن آسیبشناسی تحقیقهای انجام شده، مدل مناسب کاربستپذیر پژوهشهای کاربردی تبیین گردیده است.