معرفتشناسی میانرشتهای
راضیه موسوی خورشیدی؛ محمدحسین شریف زادگان
چکیده
«دیدگاههای رابطهای» از دهه ۱۹۹۰ بهمنزله رویکردی بدیل به بنیانهای فلسفی علوم اجتماعی، با رد دوگانهانگاری و تفکر سلسلهمراتبی سنتهای مرسوم و همچنین اجتناب از کاستیهای نظریهپردازیهای میانهگرا مطرح شدهاند. این دیدگاهها با تأکید بر «پیچیدگی»، «بههمپیوستگی» و «عدمقطعیت» هستی، در پی تشریح ...
بیشتر
«دیدگاههای رابطهای» از دهه ۱۹۹۰ بهمنزله رویکردی بدیل به بنیانهای فلسفی علوم اجتماعی، با رد دوگانهانگاری و تفکر سلسلهمراتبی سنتهای مرسوم و همچنین اجتناب از کاستیهای نظریهپردازیهای میانهگرا مطرح شدهاند. این دیدگاهها با تأکید بر «پیچیدگی»، «بههمپیوستگی» و «عدمقطعیت» هستی، در پی تشریح فرایندهای «شوند» و پویاییهای جامعهای و انسانیاند. «هستیشناسی مسطح» یا «ژرفرابطهگرایی» متأخرترین این دیدگاههاست. این مقاله قصد دارد با روش سنتزپژوهی، بهطور جامع به معرفی و بسط مفهوم، ایدههای کلیدی و پیشفرضهای بنیادین هستیشناسی مسطح و رهآوردهای بهکارگیری آن برای همکاریهای رشتهای -که مبتلا به شکافهای متعدد التقاطی و نبود چارچوب روششناختی منسجم است- بپردازد. «هستیشناسی مسطح» معتقد به «رابطهمندی»، «چندگانگی»، «ناهمگنی»، «پیشایندیبودن» و «فضا-زمانمندیِ» واقعیت است؛ و موجودیتها را بهشیوهای ژرفرابطهای، بهمثابه همبستگیها و پیکربندیهای درهمتنیدهٔ پویا درنظر میگیرد که وجودشان وابسته به روابطِ درونی و بینابینیشان است. این دیدگاه خوانشی سیال از «قدرت» -خواه بین انسانها، خواه بین گونههای انسانی و غیرانسانی- طرح میکند که پاسخگوی دغدغههای انتقادی درباره لزوم دربرگیرندگی اجتماعی و محیطزیستی است. بحران اخیر شیوع جهانی ویروس کرونا و چالشهای تغییرات آبوهوایی گواه ادعاهای این دیدگاهاند. بنا بر انگارههای این دیدگاه، حوزههای دانشی عمیقاً بههمپیوستهاند و این نشاندهنده ضرورت همکاریرشتهای -اعم از چندرشتهای و میانرشتهای- است. از سوی دیگر، هستیشناسی مسطح بنیانهای فلسفی همکاریرشتهای را اساساً به شیوهای یکپارچه بازتعریف میکند و میتواند گامی به سوی شکلگیری فرارشتهها باشد. چنین دیدگاهی، هم در حوزه علوم اجتماعی و انسانی که با درک پدیدهها سروکار دارند، و هم در حوزه تصمیمسازی و سیاستگذاری عمومی که با رویکردی همکاریرشتهای به تجویز میپردازند، بایسته و شایستهٔ بهکارگیری است.
پژوهش و فناوری
رضا مهدی؛ احمد کیخا
چکیده
بازکاوی وضعیت نوآوریهای پژوهشی دانشگاهها میتواند به بهبود نقش آنها در توسعه فناوری و تبادل دانش میان مخاطبان مختلف اجتماعی و اقتصادی منجر شود و به تعاملات مؤثرتر میان دانشگاهها و سایر بخشهای کلان جامعه کمک کند. هدف از این مقاله، شناسایی و گزارش نوآوری در حوزه پژوهش، فناوری و تبادل دانش در چند دانشگاه برتر واقع در شهر تهران ...
بیشتر
بازکاوی وضعیت نوآوریهای پژوهشی دانشگاهها میتواند به بهبود نقش آنها در توسعه فناوری و تبادل دانش میان مخاطبان مختلف اجتماعی و اقتصادی منجر شود و به تعاملات مؤثرتر میان دانشگاهها و سایر بخشهای کلان جامعه کمک کند. هدف از این مقاله، شناسایی و گزارش نوآوری در حوزه پژوهش، فناوری و تبادل دانش در چند دانشگاه برتر واقع در شهر تهران است. این پژوهش بهصورت کمی با استناد به دادههای ثبتی نهادی در دو گام انجام شده است. در گام نخست، با مرور غیرنظاممند اسناد، مؤلفههای چاچوب مفهومی پژوهش شناسایی شده است. مؤلفههای چارچوب نوآوری در پژوهش، فناوری و تبادل دانش شامل نوآوری در دروندادها، فرایندها و بروندادها است. دروندادها شامل منابع انسانی، منابع مالی و زیرساختها، فرایندها شامل ساختارها و تشکیلات، سازوکارها و رویهها و بروندادها شامل خلق و کاربست دانش و فناوری، طرحهای پژوهشی تقاضامحور، کمیت و کیفیت مقالات علمی منتشرشده، چاپ کتاب و انتشار مجله علمی، مراتب اعضای هیئت علمی، افتخارات اعضای هیئت علمی، گسترش تحصیلات تکمیلی، واحدهای فناور و شرکتهای نوپا و دانشبنیان و شتابدهندهها، تحرک علمی بینالمللی، درآمد حوزۀ پژوهش، فناوری و تبادل دانش، است. در گام دوم، وضعیت نوآوری در هشت دانشگاه برتر در کارکرد پژوهش، فناوری و تبادل دانش واکاوی شده است. در این دانشگاهها نوآوری در حوزه پژوهش و فناوری در دو مفهوم و منظر شامل نوآوری در نظام پژوهش و فناوری و عناصر و اجزای آن و پشتیبانی دانشگاهها و نظام پژوهش و فناوری دانشگاهی از تحول و نوآوری به معنای مقابله با سکون، رکود و ایستایی، وجود دارد. دانشگاهها در تمامی مؤلفههای دروندادها، فرایندها و بروندادهای پژوهش، فناوری و تبادل دانش بهطور محسوس دارای تحول و نوآوری بوده و پشتیبان نوآوری هستند.
مطالعات فرهنگی
حسن پورنیک
چکیده
دوران آنتروپوسن «عصر انسان» با عاملیت بیسابقه انسان در دگرگونیهای طبیعت جاندار و بیجان در سطح سیارهای مشخص میشود. این دگرگونیها چنان فراگیر و چندبعدی شدهاند که برای بررسی علل، عوامل درگیر، و پیامدها مطالعات میانرشتهای ضروری به نظر میرسد. همچنین مفهومپردازیهای تازهای نیاز است که به فهم این شرایط نوپدید ...
بیشتر
دوران آنتروپوسن «عصر انسان» با عاملیت بیسابقه انسان در دگرگونیهای طبیعت جاندار و بیجان در سطح سیارهای مشخص میشود. این دگرگونیها چنان فراگیر و چندبعدی شدهاند که برای بررسی علل، عوامل درگیر، و پیامدها مطالعات میانرشتهای ضروری به نظر میرسد. همچنین مفهومپردازیهای تازهای نیاز است که به فهم این شرایط نوپدید کمک رسانند و راه را برای تحلیلهای تجربی و دریافتهای نو بگشایند. آغازگاه این راه، نقد دیدگاههای مدرنیستی مستقر است که با تمایزگذاری میان طبیعت و جامعه، طبیعت را به نیروهای بیرونی، کنترلپذیر و سودمند فرو میکاهند؛ درحالیکه انسان را فعال مایشاء پیشفرض گرفتهاند و کنشهای او را به نوع ابزاری آن فروکاستهاند. چنین نقدی را میشود با نوعی بازاندشی از رابطه انسان و جامعه و طبیعت کامل کرد. این مقاله با استفاده از مطالعه اسنادی و با اتخاذ رهیافتی تطبیقی بحثهای مرتبط را از رشتههای گوناگون گرد میآورد و مقایسه میکند، تا ابعاد آنتروپوسن روشن و ادبیات مرتبط نقادانه بررسی شود. یافتههای این مقاله نشان میدهد که شرایط دوران آنترپوسن، پیامدهایی برای اندیشه و مفهومپردازی جامعهشناختی دارند. بهعبارتی، برخی از مفاهیم مسلط در جامعهشناسی مانند عاملیت نیازمند بازنگری و برخی مناسبات مانند مناسبات انسان/طبیعت و طبیعت/جامعه نیازمند توجه جدیتری هستند. در نتیجه، این مقاله برای نوعی جایگاه مفهومپردازیشده از طبیعت در ساخت و دگرگونی حیات فردی و جمعی استدلال میکند و شبکه انسان-طبیعت-جامعه را بهعنوان راهی برای فهم شرایط دگرگونشونده زیستمحیطی سیارهای در دوران آنتروپوسن پیشنهاد میکند.
فلسفه
سید محمدرضا امیری طهرانی
چکیده
رابطۀ خرد-کلان از مهمترین موضوعات در مطالعات اجتماعی به معنای عام آن است. این که پدیدۀ کلان چگونه از اجزا و پدیدههای خرد حاصل میشود و قوانین پدیدههای کلان چه نسبتی با قوانین ذیربط پدیدههای خرد دارد، به مسئلۀ نوظهوری اجتماعی در همۀ شاخههای علوم اجتماعی مربوط میشود. هیچ پژوهش اجتماعی بدون پیشفرضی صریح یا ضمنی در پاسخ به ...
بیشتر
رابطۀ خرد-کلان از مهمترین موضوعات در مطالعات اجتماعی به معنای عام آن است. این که پدیدۀ کلان چگونه از اجزا و پدیدههای خرد حاصل میشود و قوانین پدیدههای کلان چه نسبتی با قوانین ذیربط پدیدههای خرد دارد، به مسئلۀ نوظهوری اجتماعی در همۀ شاخههای علوم اجتماعی مربوط میشود. هیچ پژوهش اجتماعی بدون پیشفرضی صریح یا ضمنی در پاسخ به این مسئله امکانپذیر نیست. نوظهوری اجتماعی به دو نوع قوی و ضعیف تقسیم میشود و رویکردهای روششناختی در تأمین شرایط هر یک، ایستارهای متفاوتی دارند. نوظهوری مستلزم مطالعات میانرشتهای است و تحقیق دربارۀ پدیدار نوظهور، استفاده از رشتههای متفاوت را ضرورت میبخشد. در این مقاله تلاش میشود که با روش تحلیلی و میانرشتهای و با بهره جستن از مفاهیم فلسفۀ ذهن، روانشناسی و عصب زیستشناسی، نخست شرایط نوظهوری اجتماعی تبیین گردد و سپس ایستار رویکردهای روششناختی فردگرا و جمعگرا اعم از تقلیلگرا و ناتقلیلگرا در تأمین این شرایط، نقد و ارزیابی شود. به این منظور، پس از تعریف مفاهیم نوظهوری اجتماعیِ قوی و ضعیف، در تبیین شرایط نوظهوری قوی از مفاهیم برگرفته از فلسفۀ ذهن هم چون تحقق چندگانه و انفصال فاحش بهره میگیریم. در تأمین شرایط نوظهوری قوی، رویکرد نوظهوری فردگرا با چالش علیت روبهپایین و تقلیلناپذیری، و رویکرد نوظهوری جمعگرا با چالش شیءانگاری روبرو است.
هنر و محیط زیست
محبوبه طاهری؛ عفت السادات افضل طوسی
چکیده
مشیِ هنر معاصر در فتح عنوان هنر بیقاب در هنر مفهومی، بهرهوری از انقلاب فناوری و همکنشی میان مخاطب و اثر هنری، و توجه به مضامین محیطزیستی است. از معاصرترین شکل هنرمحیطیِ موضوعگرای معاصر، اکو آرت است که در پرداختن به بحران زیستمحیطی، آوانگاردی نوین در شیوه بازنمایی هنر ارائه میدهد. از سویی، تخریب محیطزیست ...
بیشتر
مشیِ هنر معاصر در فتح عنوان هنر بیقاب در هنر مفهومی، بهرهوری از انقلاب فناوری و همکنشی میان مخاطب و اثر هنری، و توجه به مضامین محیطزیستی است. از معاصرترین شکل هنرمحیطیِ موضوعگرای معاصر، اکو آرت است که در پرداختن به بحران زیستمحیطی، آوانگاردی نوین در شیوه بازنمایی هنر ارائه میدهد. از سویی، تخریب محیطزیست فضایی مشترک برای بازنمایی تعامل گفتمانهای مختلف دانش ازجمله ابعاد مختلف علم در شناخت این مهم، برای عاملین ایجاد نموده است. از این رو، تبیین تلاقی هنر-علم در هنر محیطزیستی برای درک روابط گفتمانی در هنر معاصر ضرورت انجام این پژوهش است که با مطالعه بازنمایی تعامل گفتمان هنر معاصر با علم در رویکرد انتقادی به بحران محیطزیست با صورتبندی گفتمان در قرائت فوکو از اپیستمه، صورت میپذیرد. مقاله حاضر در تلاش است با فرض سینرژی هنر-علم با عنوان سامان گفتمانی هنر محیطی معاصر در بازنمایی بحران محیطزیستی، صورتبندی گفتمانی اکو آرت مبنیبر علم را مطالعه کند. روش تحقیق اتخاذ شده در تبیین قواعد گفتمان هنر اکو با استناد به شرح اپیستمه در روش دیرینهشناسی در آراء فوکو است که با استناد به منابع کتابخانهای صورت میپذیرد. نتیجه آنکه هنر معاصر محیطزیستی در تعامل با نهادهای علمی با جلوههایی از هنرهای تجربی، تعاملی، مشارکتی، مبتنیبر تحقیقات و روشهای علمی، فضای گفتمان بحران زیستمحیطی را بازتولید میکند و رابطه هنر-علم میتواند بهعنوان نمایی از معرفتشناختی (اپیستمه و صورتبندی دانایی) در دوارن معاصر قلمداد شود.
روانشناسی توسعه
احمد محمدی؛ سید حسن ملائکه؛ محمد حسن طالبیان
چکیده
نظریه درماندگی آموختهشده توسط مارتین سلیگمن در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی ارائه گردید. براساس این نظریه، آموختههای ذهنی پیشین در عملکرد پیش رو تأثیر شگرفی دارد. درماندگی آموختهشده به افراد میآموزد که ماندن در درماندگی آموختهشده آنها را به انفعال و بیتحرکی میکشاند و میتواند افراد را درمرداب عقب ماندگی، ثابت نگه ...
بیشتر
نظریه درماندگی آموختهشده توسط مارتین سلیگمن در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 میلادی ارائه گردید. براساس این نظریه، آموختههای ذهنی پیشین در عملکرد پیش رو تأثیر شگرفی دارد. درماندگی آموختهشده به افراد میآموزد که ماندن در درماندگی آموختهشده آنها را به انفعال و بیتحرکی میکشاند و میتواند افراد را درمرداب عقب ماندگی، ثابت نگه دارد. اینکه چه زیرساختهای روانی جامعه را به سمت توسعه رهنمون میکند و یا چه عوامل روانی انفعال جوامع را در پی دارد، از جمله مواردی بود که محقق را به کنکاش در این خصوص سوق داد.هدف از نگارش این مقاله شناسایی عوامل روانی تأثیرگذار در روند توسعه و نقش این عوامل در پیشبرد توسعه در کشورهای کمترتوسعهیافته است. در این مقاله، نوعی همبستگی و رابطه علی و معلولی میان متغیر مستقل (نقش درماندگی آموختهشده) بر متغیر وابسته (روند توسعه) وجود دارد. روش جمعآوری اطلاعات بهصورت مطالعات کتابخانهای و اسنادی است. یافتهها نشان داد که تفاوت بین خود واقعی و خود آرمانی آغازگر تنش و تضاد فکری است و چنین روندی با این تفکر همراه است که هرچه در جهت برونرفت از درماندگی تلاش شود، موفقیت و پیشرفتی حاصل نمیشود و این دقیقاً همان مبانیای است که سلیگمن در درماندگی آموختهشده میآموزد. از آنجا که خودپنداره فرد از واقعیت برمبنای عدم توانایی خود در حل مشکلات و بهدنبال آن عدم تبدیلشدن به یک فرد و جامعه توسعهیافته قرار دارد، فرد هیچگونه تلاشی در جهت فائق آمدن بر شرایط مستولی ندارد. اینجاست که با درماندگی آموختهشده مواجه هستیم. به نظر میرسد راه برونرفت از درماندگی آموختهشده، بیشتر از آنکه جنبه فناورانه داشته باشد، ریشه در مشکلات روانی فرد، و به دنبال آن، جامعه دارد. بنابراین، بهترین گزینه در این مسیر میتواند استمداد ازروانشناسان در جهت درمان و شکستن حلقه بسته درماندگی آموختهشده باشد.