میان رشتهای
علیرضا محمدی کلهسر
چکیده
مقاله حاضر با تحلیل نسبت روایتشناسی ساختارگرا و مطالعات میانرشتهای، در پی پاسخ دادن به این پرسشها است که چه عواملی در رویآوری روایتشناسی به میانرشتگی مؤثر بوده است و اصولاً این چرخش را باید برآمده از امکانی در روایت دانست یا ضرورتی روششناختی؟ حرکت بهسوی میانرشتگی را نهتنها در گرایشهای جدید روایتشناسی بلکه در ...
بیشتر
مقاله حاضر با تحلیل نسبت روایتشناسی ساختارگرا و مطالعات میانرشتهای، در پی پاسخ دادن به این پرسشها است که چه عواملی در رویآوری روایتشناسی به میانرشتگی مؤثر بوده است و اصولاً این چرخش را باید برآمده از امکانی در روایت دانست یا ضرورتی روششناختی؟ حرکت بهسوی میانرشتگی را نهتنها در گرایشهای جدید روایتشناسی بلکه در تغییرات رویداده در نظریههای روایتشناسان ساختارگرا نیز میتوان پی گرفت. ازاینرو نوشتار حاضر، ریشههای این حرکت را در انتقادات و اصلاحات انجامشده بر مهمترین نظریههای این حوزه تا اوایل دهه 1970 پی خواهد گرفت. با دنبال کردن سیر نظریههای روایتشناسان ساختارگرا میتوان شاهد نوعی گسست آرام از ایده استقلال و خودبسندگی ادبیات و تمایل به سایر رشتهها برای تحلیل روایت بود. مؤثرترین عوامل این تغییرات عبارتند از: توجه به نقش مؤلفههای فرهنگی؛ و فرآیند خوانش (حضور خواننده) در درک ساختار روایی. این ملاحظات، نتایجی را برای روایتشناسی بههمراه داشته است. نخست اینکه اهداف کلان روایتشناسی را از بررسی ویژگیهای متنی به بررسی فرآیند خوانش و درک روایت تغییر داد، و دوم اینکه پای رشتهها و حوزههای مرتبط با فرهنگ و مطالعات ذهن را نیز به روایتشناسی گشود.
سید عبدالامیر نبوی
چکیده
مفهوم کلیدی «گذار» بیشتر در نظریات نوسازی و توسعه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. برخی از نظریهپردازان توسعه با ملاک قرار دادن شاخصهایی در حوزههای اقتصاد، سیاست و فرهنگ، حرکتی خطی از جامعه سنتی به جامعه مدرن را تصویر کردهاند و بهویژه برای مرحله میانی (دوره گذار) ویژگیهای را برشمردهاند. مهمترین کاستی چنین نگرشی ...
بیشتر
مفهوم کلیدی «گذار» بیشتر در نظریات نوسازی و توسعه مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است. برخی از نظریهپردازان توسعه با ملاک قرار دادن شاخصهایی در حوزههای اقتصاد، سیاست و فرهنگ، حرکتی خطی از جامعه سنتی به جامعه مدرن را تصویر کردهاند و بهویژه برای مرحله میانی (دوره گذار) ویژگیهای را برشمردهاند. مهمترین کاستی چنین نگرشی آن است که به بررسی بخشی از شاخصهای عینی بسنده میکند و از صورتبندی و تحلیل علل شکلگیری اندیشههای سیاسی در جوامع در حال گذار ناتوان میماند؛ ازاینرو، مقاله حاضر با مبنا قرار دادن رویکرد ماکس وبر، به بازتعریف سه مفهوم جامعه سنتی، جامعه در حال گذار و جامعه مدرن پرداخته است. گسستگی بین واقعیتهای زندگی سیاسی، اجتماعی و پاسخهای چهارچوب فکری حاکم بر جامعه، یا ناتوانی آن چهارچوب از تبیین واقعیتها سبب میشود که جامعه وارد دوران گذار شود. مهمترین ویژگی جامعه در حال گذار، بروز بحران معناست. بین این بحران و شکلگیری اندیشه سیاسی همبستگی وجود دارد. در واقع، اندیشه سیاسی بخشی از پاسخ نخبگان فکری یک جامعه به بحران معنایی است که در آن جامعه احساس میشود. در نتیجه، این سیر بحث، بهرهگیری از نگاهی میانرشتهای را در پژوهش درباره دوره گذار ضروری میسازد و مباحث و یافتههای حوزههایی چون اندیشه سیاسی، جامعهشناسی سیاسی و حتی مردمشناسی را وارد تحلیل این مفهوم میکند.